امروز چهارشنبه 02 آبان 1403
0

تعدادجمله ازفرمول زیربه دست می آید .

۱- فعل های حاضر در جمله را می شماریم.

۲- فعل های غایب (حذف شده ) را می شماریم.

۳-شبه جمله -تمام شبه جمله ها به عنوان جمله حساب می شوند

تعداد جمله ها = تعداد فعل های ذکر شده + تعداد فعل های حذف شده + تعداد شبه جمله ها


      مثال : ای مردم ! بدانیدملتی که تلاش کند وپشتکار داشته باشد هم به برخورداری می رسد وهم به موفقیت .
ای مردم + بدانید+ تلاش کند+ داشته باشد +می رسد +می رسد (که حذف شده )
شبه جمله + فعل + فعل + فعل + فعل +(فعل حذف شده)
          گاهی در جمله عبارتی شبیه به فعل می آید که هرگز فعل نیست .مانند مصدر ها ،بنابراین، این گروه هرگز در شمارش، جمله محسوب نمی شوند.
     مثال : هنگام رفت وآمد از خیابان احتیاط کن . ( یک جمله )
  کار کردن وتلاش کردن رمز موفقیت است . ( یک جمله )
          نکته :گاهی فعل ها به صورت مخفف می آیند .درشمارش جمله ها محسوب می شوند 
مثال :من آن نی ام که توراها کنم .(من آن کسی نیستم که تو رارهاکنم )

شبه جمله ها بر دو نوع هستند:

۱- منادا – منادا  را  از حروف ندا تشخیص می دهیم .  حروف ندا عبارتند از : ای ، یا ، ایا ، « ا » در پایان واژه  بدون هیچ علامتی یعنی از لحن نوشته یا ویرگول متوجه می شویم .

۲- صوت ها  عبارتند از :

برای آرزو و دعا :  کاشکی ، کاش ، ای کاش ، آمین ، الهی

برای تشویق    به به ، آفرین ، احسنت ،بارک الله، مرحبا،خوشا

برای تاسف و درد   آه ، درد ، دریغا ، دریغ  ، ای داد ،فریاد ، وای

برای تعجب           به ، وه ، عجب ، چه عجب ، عجبا ، شگفتا

برای تنبیه             امان ، الامان ، مبادا ، زنهار ، هان

برای احترام           چشم ، به چشم ، بله قربان

برای قبول و تصدیق         بله ، آری ، ای ، ای والله ،خیر، نه

برای دستور                خاموش ، ساکت ، یالله ، بسم الله

0

خلاصه تاریخ ادبیات درس ادبیات فارسی پایه هفتم

قیصر امین پور: به قول پرستو در کوچه آفتاب بود که مثل چشمه مثل رودجوشید و در ایینه های ناگهان تنفس صبح را آغاز کرد .

طاهره ایبد: به هوای گل سرخ رفت به باغچه توی گلدان 

محمود کیانوش بنیان گذار شعر کودک میگه: نوک طلایی در باغ ستاره هازبان چیزها را آموخت و آفتاب خانه ما شد.

محمد جواد محبت: در کوچه باغ آسمان گفت: با بال این پرنده سفر کن ویک دفعه رگبار کلمات ریخت.

نصرالله مردانی هم که خون نامه خاک را با ستیغ سخن نوشت و با آ تش نی /قیام نور را راه اندازی کرد

نیما یوشیج : که همان علی اسفندیاری ست و پدر شعر نو گفت: افسانه قصه رنگ پریده / ا ی شب را گوش کن.

نظامی: مخزن الاسرار-لیلی ومجنون - خسرو و

شیرین - هفت پیکر - اسکندر نامه
دکتر علی شریعتی : در کویر /اسلام شناسی /را نوشت و گفت: فاطمه فاطمه است.
سید جعفر شهیدی : تنها  نبود به همراه ابوذر و سجاد و فاطمه و زینب /انقلاب بزرگ را نوشت و با تو جه به محدودیت  در اسلام گفت جنایتکاران به چه چیز  می اندیشند.

اقبال آشتیانی در مجله یادگار خود  در بنادر و جزایر خلیج فارس در کنارخاندان نوبختی تاریخ مغول و وزراسلاجقه را نوشت وتصیح گرگلستان وبوستان

خواجه عبدالله انصاری: در قرن پنجم در هرات به دنیا آمد و به دو زبان فارسی و عربی   منا جات می کردو همین منا جات ها باعث شهرت وی و نگاشتن دو کتاب  مناجات نامه و الهی نامه گردید.                              

جلال الدین محمد بلخی یعنی همان مولانا یا مولوی  در قرن هفتم در بلخ  کتاب مثنوی معنوی را خرید و در آن 26000 بیت نوشت و ازخستگی و شوق در قونیه ترکیه در گذشت.

0

هم خانواده در زبان فارسی

1ـ کلمات هم خانواده : واژه هایِ هم ریشه که با هم ارتباطِ معنایی دارند وعربی هستند،واژه هایِ هم خانواده می گویند. در هم خانواده سه حرفِ اصلی کلمه باید به ترتیب در کلماتِ دیگر تکرار شوند تا با یکدیگر هم خانواده باشند.

مثلاً : کامل دارایِ سه حرفِ  «ک م ل »  است و می تواند با« تکمیل» هم خانواده باشد اما با « کلام » و« کلمه » هم خانواده نیست .چون سه حرفِ اصلی این کلمات « ک ل م» است و ترتیبِ این کلمات بایکدیگر متفاوت است.

کلماتِ زیر (همخانواده ها) را به خاطر بسپارید:

عُلوم: عالِم، عِلم، مُعَلِّم،عُلَما،تَعلیم،تَعَلُّم ، معلوم و...  

قادِر : مَقدور، قدرت ، قَدَر ، قَدّار ، قَدر، قَدیر و...

مسلمان: اسلام، تسلیم، سلام،سالم، سلیم ،سلامت و ...   

ظالِم : ظُلم ، مَظالِم ، مَظلوم ، ظُلُمات، ظُلمَت و ...  

مسائل : مسئله ، سؤال ، سائِل و...

شُغل : شاغِل ، مَشغول ، مَشاغِل ،اشتغال، اشغال و ... 

شاهد : شهید ،شُهدا ، مشهد و ...       

حُضور : حاضِر ، مَحضَر ، حُضّار و...

طالِب : مطلوب، مَطلب ، طَلَب و...     

ظاهِر : تظاهُر، مُتَظاهر،مَظاهر، ظَواهِر، مَظهَر،ظُهور و... 

نَصر : نُصرَت ، ناصِر ، مَنصور، نصیر و ...

0

مترادف (هم معنی ) : به کلماتی می گویند که از نظرِ نوشتن وخواندن با هم فرق دارند، امّا از نظرِ معنی با هم مشترک هستند؛ بعضی از کلمات دو یا چند مترادف دارند. مانند:

تاریکی = ظُلمت     جَمال = زیبایی، قشنگی    علم  = دانش 

پارسا = پرهیزگار    مُتَعالی =  بلند مرتبه    نور = روشنایی  

تلاش = کوشش، سَعی، جَهد    عُطوفَت = مهربانی ، دلسوزی

آوا = صِدا       مُراد = خواسته ، آرزو        خانه = سَرا        

 مَعاش =خرجِ زندگی ، کفافِ زندگی    غوغا = هَیاهو   

عزَّت = بزرگی ، جَلال        جامِه = لباس       

 ناراحت = غمگین، اَفسُرده،دل تنگ

عِیب = عار        غُرور = خودپَسَندی       غم = اندوه          

 مَعصیت =گناه ، سرکشی، عُصیان           بُزرگی = جَلال   

پنهان = نَهان، غِیب          تند = سریع      

 طَریقَت = شیوه ، رَوِش ، راه ،طَریق 

پیدا = آشکار             زندگی = حیات          عمل = کار      

غَرّه = مَغرور                 نَصیحَت = پَند    ذوق = شوق      

رایگان = مُفت ، مَجانی         شاد =خوش حال،سُرور        

مُصِر = اِصرارکننده. پافشاریکننده.سِماجَتکننده                

صَبر= بُردباری،شَکیبایی ،صَبور        

مَشَقَّت = سختی ، دُشواری ، رنج ، تَعب     

سعادَت = خوشبختی ، نیک بختی     

 

متضاد = یا همان تَضاد ( طِباق ،مُتَّضاد ، مُخالف ) : 

دو کلمه از نظر معنی،مُخالف همدیگر باشند.   

نادانی ≠ دانایی       دُرُشت ≠ ریز        استوار ≠ سُست      

آزادی ≠ اِسارَت         کوچک≠ بزرگ             فَقر ≠ ثِروَت   

 لذّت ≠ تَنَفُّر، ناخوشی      شادی≠ غم    روز≠شب     

خنده  ≠  گریه    دانا ≠ نادان    غَمناک ≠خوشحال،شاد        

زِنده ≠  مُرده       خالص ≠ ناخالص        جَهل ≠ عِلم ،دانش

نِفرَت ≠ عِشق             زیبا ≠  زشت                خار≠ گُل 

نَشیب ≠ فَراز     نافرمانی≠ اطاعت            لَیل   ≠  نَهار     

در ≠  دیوار    خُفتِه ≠ بیدار     کافر ≠ مسلمان، غیرمسلمان  

0

کلماتِ مُخَفَّف : شاعِر گاه کلمه ها را به شکلِ کوتاه شده یا « مُخَفَّف » درشعر می آورد، گاهی نیز به خاطِر وزنِ شعر مجبوراست که کلمه ها را مُخَفَّف کند.

" من ارچه در نظر یار ، خاکسار شدم 

رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند

کلمه ی "ارچه " همان " اگر چه" است که به دلیل وزن شعر ، کوتاه شده و به صورت اختصاری آمده است .

​​​کلماتِ زیر به همراهِ مُخَفَّفِ  آن آمده است :

گر =  اگر        ار  =  اگر        ار چه = اگر چه      ور = و اگر سَحرگَهان   =    سَحرگاهان            بُرون  =  بیرون          سِپَه  =  سِپاه                زِ   = از

بِه    =  بهتر                 کِه   = کوچک تر

0

گروه اسمی چیست ؟

به اسم های موجود در یک جمله گروه اسمی می گویند .

گروه چیست ؟ گروه در این جا به معنای اصطلاحی که تا کنون با آن سر و کار داشته اید نیست . یعنی مثلاً ما در زندگی خود تا زمانی که چند چیز در کنار هم قرار نگیرند ، به آن گروه نمی گوییم . مثلاً  ما به مجموع چند نفر گروه می گوییم . ولی هیچ گاه به یک نفر گروه نمی گوییم.

توجّه : گروه در زبان فارسی چنین معنایی ندارد . یعنی ما به یک کلمه ( اسم ) هم گروه می گوییم و به یک اسم با وابسته های آن نیز یک گروه می گوییم .

مثال :  مداد " یک گروه اسمی است . " مداد مشکی " هم یک گروه اسمی است . " چهار مداد مشکی " هم یک گروه اسمی است .

توجّه : در هر گروه یک هسته وجود دارد و ممکن است یک یا چند وابسته نیز وجود داشته باشد .پس وجود هسته اجباری و لازم  و وجود وابسته اختیاری است .

چگونه یک اسم را در جمله تشخیص دهیم ؟

به این جمله دقت کنید :

من برای خرید کفش به بازار رفتم .

سوال : به نظر شما چند گروه اسمی در این جمله هست ؟

پاسخ : 3 گروه

1- من      2- خرید کفش    3- بازار

من ، نهاد است و نهاد همیشه یک گروه اسمی است .

خرید کفش ، پس از حرف اضافه ی " برای " قرار گرفته و متمم است . که "خرید " در این جا هسته و "کفش " وابسته است. 

بازار ، پس از حرف اضافه ی " به " قرار گرفته و متمم است .

می دانیم که متمم ها همیشه اسم هستند . در کل کلماتی که در نقش های مختلف ( متمم ـ مفعول ـ قید ـ مسند ) قرار می گیرند ، اسم هستند .پس شما اگر بتوانید نقش ها را تشخیص دهید گروه ها را هم تشخیص داده اید . حال چگونه هسته و وابسته را از هم تشخیص دهیم .

1- خرید کتاب : اگر کلماتی را دیدید که با کسره به کلمه ی پس از خود متصل می شوند ، هسته هستند .

یعنی در یک گروه اولین کلمه ای که کسره می گیرد " هسته " و بقیه ی کلمات وابسته هستند .

مثال : در گروه " مداد مشکی من " مداد ، هسته و بقیه ی کلمات وابسته هستند . مشکی وابسته و من وابسته ی وابسته است .

سوال : در گروه " این خانه ی بزرگ " هسته و وابسته را مشخص کنید ؟

پاسخ : هسته ←  خانه          وابسته ی پیشین ← این            وابسته ی پسین ← بزرگ

 پس وابسته ها پیش یا پس از اسم قرار می گیرند . از همین رو زبان شناسان وابسته ها را به دو گروه تقسیم می کنند .

1- وابسته های پیشین               2- وابسته های پسین

.........

ادامه این بحث را در انواع صفت و انواع ضمیر ، دنبال کنید 

0

وابسته های پیشین 

 صفت اشاره ) مانند :  این ، آن ، همین ، همان ، چنین ، چنان ، آن گونه ، این گونه  و .... .

این کتاب ، آن دوست ، همین خانه ، همان مداد ، همین ماشین ، چنین مردی ، چنان کاری

دقت کنید ، این کلمات زمانی صفت هستند که همراه اسم به کار روند و گرنه به تنهایی ضمیر هستند .

مثال : برادرم آن را برداشت . در این جا کلمه ی " آن " به یک چیزی که نامش نیامده اشاره دارد ، یعنی به جای آن کلمه آمده است و ضمیر نام دارد . ولی اگر بگوییم " برادرم آن ساعت را برداشت " آن صفت است زیرا همراه یک اسم ( ساعت ) به کار رفته است . 

نکته: هرگاه بعد از واژه های اشاره شده مکث کوتاهی شود ، یعنی بتوانیم بعد از آن ها  نشانه ی " ، " بگذاریم باز واژه ی مورد نظر «ضمیر اشاره» است.

   مثال:   این   ،    مجید است .

صفت پرسشی ) هرگاه واژه های « کدام ،کدامین، چه ،چگونه ،چطور، چه جور ،چه سان، چه قدر، چه اندازه ،چه مقدار ،چند، چندم ،چندمین  ،هیچ و....» همراه با اسم بیایند «صفت پرسشی» نامیده می شوند. اما اگر با اسم یا جانشینان آن همراه نباشد «ضمیر پرسشی» هستند.

 مثال:   کدام  كتاب  را دوست داري؟  ( صفت اشاره )                  كدام را  دوست داري ؟ ( ضمیر اشاره )

۳)  صفت  مبهم: هرگاه نشانه های مبهم « هر،همه،هیچ،فلان، چندین، خیلی، کمی، بسیاری، اندکی ،قدری، برخی، بعضی ،پاره ای، چندان ،...» همراه اسم یا جانشینان اسم ذکر شوند، «صفت مبهم» اند و اگر بدون همراهی اسم و جانشینان اسم ذکر گردند «اسم مبهم» اند.

 مثال:           همه ی مردم    آمدند . همه همراه با اسم است پس ← صفت مبهم

                       همه   ،  آمدند . همه ، همراه با اسم نیست پس ← ضمیر مبهم

نکته:هرگاه « چند، چندین ، هیچ » مفهوم پرسشی داشته باشند دیگر نشانه مبهم نیستند و صفت پرسشی به حساب می آیند .

                  مثال:           هیچ   عاقلی     را      می شناسی؟

همچنان که مثلاً  کلمه ی " چه " می تواند ضمیر پرسشی یا ضمیر تعجبی باشد . به مثال ها توجه کنید .

چه کتابی خریدی ؟ چه ، صفت پرسشی است .

چه کتاب زیبایی ! چه ، صفت تعجبی است .

یعنی در تشخیص این گونه مباحث باید به معنا توجه لازم و کافی کرد .

 ۴) صفت تعجبی: هرگاه واژه های «چه، ،عجب،چقدر» همراه اسم یا جانشینان اسم باشند«صفت تعجبی» هستند و اگر به تنهایی بیایند ، «ضمیر تعجبی» اند.

 مثال:     چه کار خوبی کردی !  چه وابسته ی پیشین و صفت تعجبی است .کار هسته است .

                  چه کردی !  کار هسته است . و به قرینه لفظی حذف شده است . ما در درسی دیگر حذف به قرینه را توضیح خواهیم داد .

 ۵) صفت شمارشی: 
الف)صفت شمارشی اصلی: هر گاه اعداد یک تا بی نهایت با اسم یا جانشینان اسم همراه گردند ، «صفت شمارشی» اصلی اند و اگر به تنهایی بیایند «ضمیر شمارشی»اند  

 مثال   :  یک مسلمان نباید دروغ بگوید . یک وابسته پیشین و صفت شمارشی اصلی است .

ب) صفت شمارشی ترتیبی: صفتی است که با لفظ «-مین» یا «-م» همراه است . صفتی که با «_مین» همراه می شود  وابسته پیشین و صفتی که با « -م» همراه می شود وابسته پسین است.

 مثال:    چهارمین سال تولد برادرم را جشن گرفتیم . سوم وابسته ی پیشین و صفت شمارشی است . سال هسته است .

   خرداد ، ماه سوم سال است . سوم وابسته ی پسین و صفت شمارشی است . ماه هسته است .

  ۶) صفت عالی : همه ی صفت هایی که وند «ترین»را به دنبال دارند «صفت عالی» هستند

 مثال:          دیدن  او  بزرگ ترین آرزوی من است . بزرگ ترین وابسته ی پیشین و آرزو هسته است .

 ۷) شاخص: عناوین و القابی را می گویند که پیش از اسم می  آیند . شاخص ها بی هیچ فاصله ای در کنار هسته قرار می گیرند و خود اسم یا صفت هستند و می توانند در جای دیگری هسته گروه اسمی باشند .

  مشهور ترین شاخص ها عبارتند از : آقا ، خانم،استاد، حاجی خواهر، برادر، عمو ،عمه ، خاله، تیمسار، سرلشکر، کدخدا، مهندس ، دکتر ، امام  ، شهید و ...

مثال: دکتر احمدی وارد شد . دکتر وابسته ی پیشین و شاخص است . 
مثال: امام علی (ع) فرمودند  . امام وابسته ی پیشین و شاخص است

0

جمله فعلی و جمله اسنادی 
11- جمله فعلی: جمله‌ايست که از نهاد و فعل تام ساخته شده باشد و دارای دو رکن باشد: نهاد + فعل: علی آمد.

2- جمله اسنادی: به جمله‌اي مي‌گویند که از نهاد و مسند و فعل ربطی ساخته شده باشد یعنی دارای سه رکن باشد.
هوا (نهاد) سرد (مسند) است (فعل ربطی).
 جمله بی فعل: به جمله‌اي گفته‌اي مي‌شود که در ظاهر فعل نداشته باشد و فعل در ژرف ساخت یعنی در تقدیر باشد.
 صبح بخیر، ایستادن ممنوع

جمله ساده، جمله مرکب

1-جمله ساده: جمله است که در آن تنها یک فعل به‌کار رفته باشد. علی به کتابخانه رفت.

 2-جمله مرکب: جمله‌اي است که در آن بیش از یک فعل به‌کار رفته باشد. علی به کتابخانه رفت تا درس بخواند.

جمله مستقل و ناقص 
11- جمله مستقل یا کامل: جمله‌اي است که به تنهایی مفهوم روشن و کامل دارد. (آزادی بزرگ‌ترین نعمت‌هاست.)

2 -جمله ناقص: جمله ساده‌اي است که به تنهایی مفهوم روشن و رسایی ندارد.  (اگر وقت داشتم...)

جمله مثبت و منفی

1-جمله مثبت: جمله‌ايست که چیزی را خبر مي‌دهد یا طلب مي‌کند.

شیرین درس مي‌خواند. برای امتحان آماده شد.

2- جمله منفی: جمله‌اي است که چیزی را نفی کند یا عدم آن را طلب کند.

 شیرین درس نمي‌خواند. برای امتحان آماده نشد.

جمله معترضه: جمله‌اي است که در ضمن جمله اصلی مي‌آید و مفهومی یا نکته‌اي را توضیح مي‌دهد و اگر آن را حذف کنیم خللی در مفهوم اصلی پدید نمي‌آید. این جمله را بین دو ویرگول یا دو خط تیره مي‌گذارند.

استادم – خدا او را بیامرزد – مرد سخن‌شناسی بود.

جمله مرکب: 
 جمله‌هایی هستند که معنی آن‌ها با یک فعل تمام نمي‌شود و برای آن که معنی کاملی را برسانند به چندین فعل نیاز دارند. جمله مرکب از دو جمله پایه و پیرو تشکیل شده است.

1- جمله پایه: جمله‌اي است که غالباً غرض اصلی را در بر دارد. 
22- جمله پیرو: جمله‌اي است که معنی کاملی ندارد و جمله ناقصی است که مفهومی از قبیل زمان، مکان، شرط و جز آن را به مفهوم جمله پایه مي‌افزاید.

راه‌های تشخیص جمله پایه و پیرو:
1- معمولا جمله پایه غرض اصلی گوینده را در بردارد و جمله دیگر جمله پیرو است. 
2- جمله پیرو غالباً همراه یکی از حروف ربط مي‌آید. 
33- فعل در جمله پیرو مي‌تواند به مصدر یا صفت تاویل شود.

تذکر: جمله پیرو به مصدر یا صفت تاویل مي‌شود و در جمله پایه یک نقش نحوی بر عهده مي‌گیرد که به بررسی این نقش‌ها مي‌پردازیم. 
 الف - جمله پیرو به تاویل مصدر

0

1)ماضی ساده/ مطلق =بن ماضی+شناسه های ماضی :

 رفتم / رفتی/ رفت / رفتیم / رفتید / رفتند.
نکته: گاهی در قدیم برای زینت بخشیدن به فعل ماضی ساده پیشوند

« ب»می افزودند

    بگفت ای هوادار مسکین من      برفت انگبین یار شیرین من


۲)ماضی استمراری=می+ماضی ساده :

می رفتم / می رفتی / می رفت /می رفتیم / می رفتید / می رفتند
نکته 1:  گاهی در قدیم به جای « می» از پیشوند « همی» استفاده

می کردند : 

همی کشت  و  همی گفت  ای دریغا    که باید کشتن و هشتن در این دشت

نکته 2: گاهی در قدیم به جای  « می» در اول فعل ، از پسوند « ی » در اخر فعل استفاده  می شد : 

کبوتران  به  طاعت  و مطاوعت  او  روزگار  گذاشتندی

3)ماضی نقلی=صفت مفعولی+ام.ای.(است).ایم.اید.اند :

رفته ام / رفته ای / رفته است / رفته ایم / رفته اید / رفته اند

نکته : شکل کامل فعل ماضی نقلی ( رفته استم / رفته استی و.... )

در قدیم گاهی مورد استفاده قرار میگرفت :

آن   شنیدستی ( شنیده ای ) که از عشق  نباید  ترسید


4)ماضی بعید=صفت مفعولی+بودم.بودی.بود.بودیم.بودید.بودند :

رفته بودم / رفته بودی / رفته بود /.........


5)ماضی التزامی=صفت مفعولی+باشم.باشی.باشد.باشیم.باشید.باشند :

رفته باشم / رفته باشی / رفته باشد / .......

6 ) ماضی مستمر/ ملموس = داشت + شناسه + ماضی استمراری فعل اصلی : داشتم میرفتم / داشتی میرفتی / داشت می رفت / .......

نکته : گاهی بین دو جزء کمکی و اصلی ماضی مستمر فاصله ایجاد می شود که نباید ما را به اشتباه بیندازد  :

داشتم  کم کم  به  او  دل  می بستم   ( داشتم می بستم = ماضی مستمر)

0

مضارع اخباری=می+بن مضارع+شناسه های مضارع :

 می روم / می روی / میرود/.......

نکته 1: گاهی در قدیم به جای پیشوند « می» از «همی» استفاده می شد:

همی گویم و گفته ام بارها            بود کیش من مهر دلدار ها

نکته2 :گاهی این فعل (چه در زمان حاضر چه در قدیم ) بدون علامت خاص به

 کار برده می شود :

بگفت آن جا به صنعت در چه کوشند ؟        بگفت اندوه خرند و جان فروشند.  (کوشند/ خرند / فروشند ، مضارع اخباری هستند)

این کار مشکلاتی را با خود همراه دارد  ( دارد = مضارع اخباری)

نکته3 : گاهی در گذسته به جای « می » ا ز« ب» در ابتدای فعل استفاده

 می شد

8)مضارع التزامی= ب+بن مضارع+شناسه های مضارع :

 ببینم / ببینی / ببیند / ..........

نکته1 : گاهی این فعل بدون پیشوند « ب » مورد استفاده قرار می گیرد :

 اگر دستم رسد  (برسد) بر چرخ گردون ........

نکته2 : گاهی به جای پیشوند « ب» در اول فعل از « می» استفاده می شود و برای تشخیص این فعل از مضارع اخبای فقط باید به معنی آن توجه کرد : 

زاغ گفت: من باری جای نگه دارم و می نگرم (بنگرم) تا چه کنند

نکته3: شکل ظاهری « سوم شخص مفرد ماضی استمراری » و « دوم شخص جمع مضارع اخباری » در برخی افعال شبه هم هستند و فقط باید در جمله تفاوت آنها را تشخیص داد  :

می خرید ( آن پسر هر روز کتاب می خرید «ماضی استمراری» )  و (شما همیشه کتاب می خرید « مضارع اخباری »)

این نکته برای افعال زیر نیز صدق میکند

دریدن / خریدن / لرزیدن / سنجیدن / لغزیدن / پریدن / ......

 نکته4 : دوم شخص جمع مضارع التزامی و دوم شخص جمع فعل امر از نظر ظاهر کاملا شبیه هم هستند : 

شاید به قایم شهر بروید ( مضارع التزامی )       به قایم شهر بروید( امر)

9 )مضارع مستمر ( ملموس ):فعل های کمکی از مصدر « داشتن » ( دارم / داری / دارد / ....) + مضارع اخباری  :

دارم می روم / داری می روی / دارد می رود /........

نکته : گاهی هم بین جزء کمکی و اصلی مضارع مستمر فاصله ایجاد می شود:

دارم کم کم به موفقیتشان امیدوار می شوم ( دارم می شوم= مضارع مستمر)


10)آینده=خواهم.خواهی.خواهد.خواهیم.خواهید.خواهند+بن ماضی :

خواهم گفت / خواهی گفت/ خواهد گفت/ ...