امروز شنبه 29 دی 1403
0

1 جمله خبري : جمله اي که خبري را بیان می کند. 
مثال : با نگاهی کنجکاوانه به طبیعت می نگریستم. 
 -2 جمله پرسشی: جمله اي که درباره ی عمل یا واقعیتی سئوال می کند. 
مثال: آیا به خالق این آسمان و زمین اندیشیده اي ؟
 -3 جمله امـري : انجام دادن کار یـا داشتن و پذیرفتن حالتی را به شکلی مثبت یا منفـی درخواسـت
می کند. 
مثال : به آسمان نگاه کن. 
 -4 جمله عاطفی : عواطف و احساسات و حالات انسانی را بیان می کند. 
مثال : چه بهار دل انگیزی !

0

ردیف: کلمه هایی که در پایان مصراع ها و بیت ها بعد از واژه هاي قافیه عیناً از نظر لفـظ و معنـی تکـرار
می شود. ردیف می تواند یک یا چند واژه یا یک جمله باشد. 
* سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند
قافیه: چمن، سمن/ ردیف: نمی کند. 
* چو باد عزم سر کوي یار خواهم کرد نفس بوي خوشش مشکبار خواهم کرد
قافیه: یار، مشکبار/ ردیف: خواهم کرد.
* گوهر خود را هویدا کن، کمال این است و بس
 خویش را در خویش پیدا کن، کمال این است و بس
قافیه: هویدا، پیدا / ردیف: کن، کمال این است و بس. 
قافیه: کلمه هاي نامکرر آخر بیت ها و مصراع ها را که تمام یا قسمتی از آنها هماهنگ و حرف اصلی آخـر
آنها یکسان است، کلمات قافیه می گویند. 
* آمدي جانم به قربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
قافیه: حالا، پا/ ردیف: چرا . 

0

نقطه (.) وظیفه ی اصلی:توقف کامل و نام دیگر: ایست نما. 
ویرگول (،) وظیفه اصلی:توقف کوتاه و نام دیگر: درنگ نما. 
دو نقطه (:) وظیفه ی اصلی: توضیح و تفسیر. 
گیومه " " وظیفه اصلی: برجسته ساختن. 
علامت پرسش (؟) وظیفه ی اصلی: پرسش. 
علامت خطا یا عاطفه نما، خط و نقطه (!) وظیفه ی اصلی: نمایاندن عاطفه. 
کمانک یا پرانتز () وظیفه ی اصلی: توضیح. 
قلاب {.} وظیفه ی اصلی: افزایش. 
خط فاصله (-) وظیفه ی اصلی: پیوند. 
سه نقطه (...) وظیفه ی اصلی: کلمات حذف شده.

نشانه هایِ اختصاری: گاهی برایِ نوشتن برخی ازعبارت ها وجملات،از حروفی که مختصرِ آن کلمات است استفاده می شود که به آن حروف،نشانه های اختصاری می گویند. مانند:

  «ص» صلوات الله عَلَیه: [ درود و صلواتِ خدا بر او  باد. ]   «رض»رضی الله عنه:[خداوند از او راضی و خشنود باد ]       «س» سلام الله علیه (یا علیها): [ درودِ خداوند بر او  باد] این نشانه برای معصوم (زن) به کار میرود.                              «ره» رحمه الله علیه: [ رحمتِ خداوند بر او باد ]            «ع» علیه السّلام: [ بر او درود باد]

«م»: میلادی                 «ه. ش» سالِ هجری شمسی     «ع» علیه السّلام             «ق.م» قبل از میلاد

«ره» رحمه الله علیه             

 «س» سلام الله علیه (یا علیها) «ه. ق» هجری قمری     

«رض» رضی الله عنه          «عج» عجل الله تعالی فرجه 

0

قید: واژه ای است که به مفهوم “فعل” چیزی اضافه می کند و توضیحی در بارۀ آن می دهد. به عبارتی فعل را به مفهوم جدیدی وابسته و مقید می کند:

  رضا تند رفت.

به علاوه کلمه ای که به مفهوم صفت، مسند، قید و یا مصدر چیزی می افزاید و توضیحی در باره آن می دهد نیز قید نامیده می شود:

  شاگرد بسیار کوشا

  او بسیار کوشاست.

  او خیلی خوب می نویسد.

 

  قید مختص:

بجز نقش قیدی نقش دیگری در جمله نمی گیرند:

  هرگز، هنوز، البته، احیاناً، اتفاقاً، حتی المقدور، فی الفور

  من هرگز اورا ندیده ام.

 

قید مشترک:

بعضی از اسم ها و صفت ها و کلمات دیگر گاهی نقش قیدی می گیرند:

  احمد شب به خانه برگشت.

  احمد خوب می نویسد.

 

اقسام قید از جهت معنی

قید زمان:   شب باران آمد  -  بعضی وقت ها باران می بارد.

قید مکان:   حسین اینجا نشسته بود و احمد آنجا.

قید کیفیت:احمد خوب کار می کند.احمد به آرامی کارمیکند.

قید حالت:  حالت فاعل یا مفعول را بیان می کنند:

    مرد مجروح افتان و خیزان خود را به پشت درخت رسانید.

قید تاسف:  افسوس که دوستان خیلی زود رفتند - متاسفانه نتوانستم شما را ببینم.

قید تعجب: عجبا! عمر آدمی چه زود به پایان می رسد.

قید تصدیق و تاکید: حتماً به دیدار شما خواهم آمد.

قید پرسش: چگونه این کار را انجام خواهید داد؟

قید شک و تردید: شاید فردا به کتابخانه بروم.

0

صفت:

واژه یا گروهی از واژه‌هاست كه درباره اسم توضیح داده و یكی از خصوصیات اسم را از قبیل حالت، مقدار، شماره و مانند آن بیان می‌كند.

صفت از حیث مفهوم به انواع زیر تقسیم می‌شود:

1- بیانی

2- اشاره‌ای

3- شمارشی

4- پرسشی

5- تعجبی

6- مبهم

صفت بیانی:

چگونگی و خصوصیات اسم را مانند رنگ، جنس، شكل، وضع، حجم، مقدار، ارزش و جز آن را می ‌رساند:

زیبایی

كاغذی                                بزرگ

محمد گل+ -    خوشبویی     از بازار+ -     قدیمی    

كوچكی                                فلزی

صورتی

صفت بیانی شامل پنج گونه است:

1- صفت ساده

2- صفت فاعلی

3- صفت مفعولی

4- صفت نسبی

5- صفت لیاقت

صفت اشاره:

در اصل دو لفظ "این" و "آن" هستند كه همراه اسم می‌ آیند. گاهی این صفت ‌ها با كلمات دیگری تركیب‌ شده و صفت‌ های اشاره مركب می ‌سازند.

باید توجه نمود كه اگر این كلمات با اسم همراه نشوند، جزء ضمایر اشاره ‌اند.

این صفت ‌ها جزء صفت ‌های پیشین دسته ‌بندی می ‌شوند:

همین، همان، چنین، چنان، این ‌گونه، این ‌سان، این ‌طور، این‌ چنین، این ‌اندازه، این ‌قدر، این ‌همه، همین ‌قدر، همین ‌اندازه.

این‌گونه دلاوری ‌ها در خور اوست.

این‌ مطلب اشتباه است.

این ‌قدر پول از كجا آورده‌ای؟

صفت‌ های اشاره بدون كسره به اسم بعد از خود متصل می‌ شوند.

صفت شمارشی (عددی)

بیانگر شماره و تعداد چیزی است. صفت‌ های شمارشی به چهارگونه ‌اند:

صفت شمارشی اصلی:

اعدادی كه بدون افزودن پیشوند یا پسوندی، شماره معدود خود را بیان می ‌كنند. عموماً به صورت پیشین به كار می ‌رود.

چهار كتاب فوق، اثر جامی است.

هفتصد سال از مرگ مولانا می ‌گذرد.

چهارده +  فروردین تاریخ آغاز به ‌كار دانشگاه است.

صفت شمارشی ترتیبی:

بیانگر ترتیب قرار گرفتن موصوف را می‌رساند.

این صفت از افزودن "-م" و یا "-مین" به صفت شمارشی اصلی بدست می ‌آید.

 در روز ششم، انسان خلق شد.

 در سوم + ماه گذشته، كجا بودی؟

 در سومین روز از بازی‌ های ....

صفت شمارشی كسری:

صفتی كه یك یا چند جزء از یك یا چند واحد را می ‌رساند. در این صفت ‌ها ابتدا جزء و سپس واحد ذكر می ‌شود.

 دو سوم +  بیماران قلبی، مشكل نارسایی دریچه دارند.

 پنج صدم + تصادفات ناشی از، خواب آلودگی راننده است.

 پنج درصد + حیوانات، در حال انقراض هستند.

صفت شمارشی توزیعی:

موصوف را به بخش ‌های برابر تقسیم می ‌كند.

 یكایك آن ها، از او تشكر كردند.

 دوبدو، نزد حاكم رفتند.               در این جمله دوبدو در نقش قیدی است.

صفت پرسشی:

با آن نوع، چگونگی یا مقدار موصوف پرسش می‌شود. معمولاٌ از نوع صفت ‌های پیشین هستند. باید توجه نمود كه اگر این كلمات با اسم همراه نشوند، جزء ضمایر پرسشی ‌اند.

 چه، كدام، كدامین، چگونه، چطور، چه‌ جور، چه ‌سان، چندم، چندمین، چند، چه ‌قدر، چه ‌اندازه

 كدام ورزش را بیشتر دوست دارید؟

 نفر چندم هستی؟

 هیچ كسی بهتر از او می‌شناسی؟

صفت تعجّبی

صفتی كه همراه اسم آمده و تعجب گوینده از چگونگی یا مقدار موصوف را می ‌رساند. این نوع صفت با تغییر آهنگ گفتار بیان شده و از نوع پیشین است.

 چه معركه‌ای!

 عجب هوایی!

0

کاربرد اسم

اسم در جمله، نقش های گوناگونی را می ‌پذیرد. که عبارتند از:

 1- نقش نهادی                   6- نقش اضافی

  2- نقش مسندی               7- نقش وصفی

  3-  نقش مفعولی              8- نقش تمیزی

  4- نقش متمّمی               9- نقش بدلی

  5- نقش قیدی                  10- نقش ندایی

نقش نهادی:

اسم وقتی نهاد یا مسندالیه است که امری یا چیزی را به آن نسبت دهند؛ به عبارتی در باره آن خبری داده شود. اسم هم به تنهایی و هم با همراهی وابسته‌ هایی می ‌تواند نهاد جمله باشد.

مطابقت فعل با نهاد

اگر نهاد جاندار باشد، فعل در جمع و مفرد با آن مطابقت دارد:

  هما آمد – هما و بابک آمدند.

اگر نهاد جمع غیرجاندار باشد، فعل را هم مفرد و هم جمع می توان آورد:

 شاخه ها شکست – شاخه ها شکستند.

اگر نهاد جمع و اسم معنی یا اسم زمان باشد مانند روزها، سال ها، هفته ها معمولاً فعل را مفرد می آورند:

 سال ها گذشت، ولی وعده ها انجام نیافت.

 دشواری ها گذشت و پیروزی ها نزدیک است.

گاهی از روی احترام برای نهاد مفرد، فعل جمع می آورند:

 استاد تشریف آوردند.  پدرم فرمودند.

اگر نهاد اسم جمع باشد معمولاً فعل آن را هم جمع و هم مفرد می توان آورد:

 جمعیت متفرق شدند = جمعیت متفرق شد

برخی از اسم های جمع فقط با فعل مفرد می آیند:   گله مشغول چرا شد -  قافله گذشت.

نقش مسندی:

 خراسان، استان است.  کاظم، برادر من است.

نقش مفعولی:

مفعول اسمی است که همراه فعل متعدی می آید و کار بر آن، واقع می شود:

 سعید را دیدم. کتابی خریدم.

در زبان فارسی امروزی مفعول به چهار صورت می آید:

همراه “را”، در صورتی که مفعول، معرفه باشد مانند:   علی را دیدم  -  باغ را خریدم.  

همراه “ی”، در صورتی که مفعول، معرفه باشد مانند:   مردی دیدم  -  باغی خریدم.

بدون “را” و “ی”، در این حالت مفعول بیشتر بیان جنس می کند:   حمید کتاب خریده است.

با “را” و “ی”:   اتوبوس مردی را در خیابان زیر گرفت.

مفعول نیز مانند نهاد می توان ضمیر یا صفت جانشین اسم باشد:

که را دیدی؟   او را دیدم. دانشمندی را دیدم.

نقش متممی:

 متمم اسمی است که همراه یکی از حروف اضافه می آید و توضیحی درباره فعل می دهد:

معصوم از خانه به مدرسه رفت. 

منصور مشق هایش را در کلاس با خودکار در دفترش نوشت.

متمم نیز مانند نهاد و مفعول گاهی ضمیر یا صفت است نه اسم:

علی از من کتابی گرفته است.

من از راننده ای آدرس شما را گرفتم.

0

کلمات هم آوا و هم نویسه

این کلمات هم از نظر آوایی و هم نوشتاری، یکی هستند اما در معنی، مختلفند.

شیر: شیر خوردنی      شیر: حیوان
ریش: زخم                   ریش: موی صورت
سیر: نوعی پیازچه   سیر: کسی که گرسنه نیست
زهر: گل و شکوفه       زهر: سَم
بادیه: کاسه مسی      بادیه: بیابان
تنگ : دره ی کوه         تنگ: باریک
گور: گور خر                گور: قبر

خیر: خوبی                 خیر: نه
پیچ: میخ فلزی           پیچ: خم و تاب
شارع: خیابان            شارع: قانون گزار
رسته: رها شده         رسته: صف
دوش: شانه               دوش: دیشب

 کلمات هم آوا در ادامه :

زمین : کره ی خاکی          ضمین : عهده دار

غالب : چیره ، برتر              قالب : شکل

پرتغال : نام کشور              پرتغال : نام میوه

اَلَم : درد                          عَلَم : پرچم

صواب : درست                    ثواب : پاداش ، اجر

بحر : دریا                           بهر : برای

غدیر گودال - آبگیر                قدیر : توانا ، قادر

حول : اطراف                      هول : ترس

غریب : دور از وطن               قریب : نزدیک

قاضی : داور                      غازی : جنگجو

آری : بله                           عاری : بری - پاک

ارز : پول و بهاء                    عرض : پهنا

اساس : پایه و بنیاد             اثاث : وسایل و لوازم

اسم : نام                          اثم : گناه

امل : آرزو                          عمل : کارو تلاش

امارت : فرمانروایی و حکومت       عمارت : بنا

تعلّم : آموختن             تألم : سختی ودرد کشیدن

تهدید : ترساندن     تحدید :حدو اندازه 

حیات : زندگی                حیاط : صحن ، محوطه

حرم : اندرون خانه ، اهل خانه        هرم : پیری

خویش : فامیل ، خود               خیش : گاو آهن

خار : تیغ                         خوار : ذلیل و بی مقدار

قضا : اتفاق                              غذا : خوردنی

قدر : اندازه و ارزش                      غدر : مکرو بی وفایی

معمور : آباد شده         مأمور : فرمانبرو نگهبان

نثر : متن - غیر شعر                 نصر : یاری کردن

خاست : بلند شد                 خواست : طلب کرد

حراست : نگهبانی      حراثت : برز گری - کشاورزی

زهر : سم                                       ظهر : پشت

سفر:یکجانماندن - مسافرت   صفر : ماه دوم قمری

سد : بستن                                       صد : عدد

 

 

کلمات هم نویسه یا هم شکل یا هم نگاشت؛ از نام آن ها پیداست. هم نویسه ها، واژه هایی هستند که در نوشتن شکلی یکسان دارند امّا از نظر معنی و تلفظ متفاوتند. به عبارت دیگر، کلمات هم نویسه(هم نگاشت)؛ نوشتار آن ها مثل هم است ولی شکل آوایی و خوانداری(خوانش) آن ها با هم متفاوت است. واژه هایی مانند:

  • پرَ/پُر
  • دَه/دِه
  • گِل/گُل
  • مِهر/مُهر
  • سَم/سُم
  • تـَنگ/تـُنگ
  • مَشک/مُشک
  • کُشتی/کِشتی

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی//که بسی گُل بدمد باز و تو در گِل باشی(۱)

گوهر مخزن اسرار همان است که بود//حقّه ی مِهر بدان مُهر و نشان است که بود(۲)

0

معنی شعر زنگ آفرینش فارسی هفتم

- معنی ابیات:

- 1)صبح یکی از روز های فصل بهار بود و سال تحصیلی جدید آغاز شده بود.

- 2)بچه ها در کلاس دور هم جمع شده بودند و خوشحال بودند.

- 3)بچه ها مشغول صحبت بودند و در کلاس سروصدا و شلوغ بود.

- 4)هر یکی از بچه ها برگه ای در دست داشتند و قرار بود زنگ انشا شروع شود.

- 5)همین که آموزگار وارد کلاس شد و رسید، خندان گفت:

- 6)برای انشاء موضوع تازه ای داریم. موضوع انشا آرزوی شما در آینده است.

- 7)شبنم بلند شد و گفت: من میخواهم آفتاب شوم( آرایه تشخیص).

- 8)ذره ذره به آسمان بروم و به ابر تبدیل شوم و دوباره به آب تبدیل شوم.

- 9)دانه آرام آرام بروی زمین چرخید و غلت خورد و شروع کرد به خواندن انشای کوچکش.

- 10)در انشایش گفت: به باغی بزرگ تبدیل خواهم شد و همیشه سرسبز خواهم ماند.

- 11)غنچه گفت اگر چه دل تنگم، مانند لبخند باز خواهم شد.

- 12)با باد ملایم بهار و بلبل و باغ، شروع به راز و نیاز با خدا می کنم.

- 13)جوجه گنجشک گفت می خواهم از سنگ بچه ها دور و آزاد باشم.

- 14)روی هر شاخه بنشینم و جیک جیک کنم و از منظره ی آسمان لذت ببرم.

- 15)جوجه ی کوچک پرستو گفت کاش بتوانم با باد همراه شوم.

- 16)تا آسمان های دور کوچ کنم و باز پیامبر خبر آمدن بهار شوم.

- 17)جوجه های کبوتران گفتند ای کاش می توانستیم در کنار هم باشیم.

- 18)توی گلدسته های یک گنبد، همه وقت زیارت کننده ی حرم باشیم.

- 19)زنگ تفریح را که زنجره زد(نوعی حشره)، دوباره در کلاس سروصدا و شلوغ شد.

- 20)همه ی بچه ها به طرفی رفتند و معلم دوباره تنها شد.

- 21)معلم زیر لب می گفت چه آرزو های قشنگی دارید!

- ۲۲)ای کاش روزی به آرزوی خود برسید. این آرزوی من است!

- لغات درس زنگ آفرینش :

- حرم: داخل مکان زیارتی

- گرم: مشغول، سر گرم

- غوغا: آشوب و فریاد، همهمه

- انگار: گویی

- ذره ذره :کم کم

- ابد: جاودان

- غلتید: از پهلوی به پهلوی دیگر چرخید

- موضوع: مطلب

- دل تنگ: ناراحت، غمگین

- فارغ: آسوده، راحت

- افق: کرانه های اسمان

- پیغمبر: پیام آور
- گلدسته: مناره

- گنبد: سقف بزرگ که به شکل نیم کره است

- زائر : دیدار کننده

- کام : آرزو میل خواسته

- زنجره : سیر سیرک نوعی حشره که از خود صدا تولید می کند

دانش های زبانی و ادبی

- نکتۀاوّل :

به بیت های زیر توجّه کنید:

زنگ تفریح را که زنجره زد    

باز هم در کلاس غوغا شد

هریک از بچّه ها به سویی رفت

و معلّم دوباره تنها شد

بیت های بالا از بخش هایی تشکیل شده است، مانند:

هر یک از بچّه ها به سویی رفت

هر یک از این بخش ها، دارای معنی کامل است. به این بخش ها جمله می گویند. هنگام سخن گفتن یا نوشتن، برای انتقال پیام به  شنونده یا خواننده از جمله استفاده می شود.

- نکته دوم:

به این بیت توجه کنید:

شبنم از روی برگ گل برخاست                 

گفت : می خواهم آفتاب شوم

مى دانیم که سخن گفتن،ویژگى انسان است وبراى شبنم امکانپذیرنیست. دراین سروده،شبنم به انسانى تشبیه شده است که مى تواندبرخیزد و سخن بگوید. هرگاه ویژگى هاى انسان رابه غیرانسان نسبت دهیم، به آن «شخصیت بخشى یاتشخیص مى گویند.

یکی از زیبایى هاى ادبى، شخصیت بخشى به اشیاست.

0

معنی حکایت اندرز پدر فارسی هفتم

- حکایت: اندرز پدر

یاد دارم که در ایّام طفولیّت متعبّد و شب خیز بودم. شبی در خدمت پدر، رحمه اللّه علیه، نشسته بودم و همه شب دیده برهم نبسته و مُصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفه اى گرد ما خفته. پدر را گفتم: از اینان یکی سر بر نم دارد که دوگانه ای بگزارد. چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند.
گفت: جان پدر! تو نیز اگر بخفتى، به از آن که در پوستین خلق افتی.
#گلستان_سعدی

- معنی :
یادم هست که در دوران کودکی شب ها بر می خاستم و به عبادت می پرداختم. یک شب در حضور پدرم (که رحمت خدا بر او باد) نشسته بودم و تمام شب بیدار بودم و مشغول خواندن قرآن و گروهی در اطراف ما خوابیده بودند. به پدرم گفتم: در بین این جماعت حتی یک نفر از خواب بیدار نمی شود تا نماز صبح بخواند. آنچنان در خواب غفلت و بی خبری از یاد خدا فرو رفته اند که انگار در خواب نیستند بلکه مرده اند.
پدر گفت: فرزند عزیزم تو هم اگر می خوابیدی بهتر از آن بود که از مردم غیبت می کردی.

معنی کلمات حکایت درس اندرز پدر

- ایام: روزها

- طفولیت: خردسالی

- متعب‍د: عبادت کننده

- دیده: چشم

- گویی: انگار

- مصحف: کتاب اسمانی/قران

- طایفه: گروه

- رحمه الله علیه: خداوند او را رحمت کند

- دو گانه: نماز صبح

- به: بهتر

- بگزارد: به جای اورد

- در پوستین خلق افتادن کنایه از غیبت کردن است

- سر بر نمی دارد: کنایه از بیدار نمی شود

0

✅ معنی و آرایه هاکلمه ها و عبارت های مهم این درس و معنی آن ها:

 

کنجکاوی خستگی ناپذیر: کنجکاوی بیش از حد و سیرنشدنی

فراگرفتن: فهمیدن، دریافتن

نگاه های تشنه: مشتاق 

درس بزرگ طبیعت: در اینجا طبیعت به درس بزرگ تشبیه شده. طبیعت مشبه و درس بزرگ مشبه به است.

چشم می دادم: با توجه زیاد نگاه می کردم و می دیدم.

دل می دادم: علاقه نشان می دادم.

روحم چنان غرق فهمیدن بود که از هیجان می لرزید: لرزیدن برای روح تشخیص است.

چشمه های معرفت: معرفت به چشمه تشبیه شده است.

از درون من سرباز خواهند کرد: از درون من جاری می شوند.

آب های زلال و سرد و گوارای فهم و دانایی: تشبیه فهم و دانایی به آب های زلال و سرد و گوارا

عظمت: بزرگی

جلال: شکوه

جاذبه: زیبایی، جذابیت

خالق: آفریننده

اعجاز: معجزه

جوشش: جاری شدن

مذاب: ذوب شده

آب، این روح مذاب امید و زندگی: تشبیه

زلال: پاک، شفاف

سیراب: سیر از خوردن آب

برافراشته بودند: بالا برده بودند

دیرینه: قدیمی، کهن

آداب دان: آشنا به آداب معاشرت

برگ درختان سبز، در نظر هوشیار              هر ورقش دفتری است، معرفت کردگار

هر ورقی از برگ درختان سبز در نگاه انسان عاقل و هوشمند مانند دفتری است که خدا را به او می شناساند.

تشبیه برگ درختان سبز به دفتر

- بند اول 

کنجکاوی : پرسشگری

کشف کردن : پیدا کردن

( نوجوانی ، کنجکاوی ، خستگی ناپذیری ) و ( فراگرفتن، فهمیدن، کشف کردن ) مراعات نظیر دارند.

سر زدن : کنایه از دیدار و بازدید

- بند دوم 

نگاه های کنجکاوانه : دقیق

نگاه های تشنه : تشخیص

درس بزرگ طبیعت : تشبیه

گوش، چشم ، دل ، روح : مراعات نظیر یا تناسب

گوش و چشم دادن : با دقت گوش دادن و با دقت نگاه کردن

دل دادن : عاشق شدن و کنایه از با تمام وجود توجه کردن

روحم چنان غرق فهمیدن بود : روح و جانم لبریز درک کردن بود

روحم از هیجان می لرزید: تشخیص

چشمه های معرفت : تشبیه

سر باز کردن : جاری شدن

چشمه های معرفت از درون من سر باز خواهند کرد : تمام وجود پر از معرفت و شناخت خدا خواهد شد

آب های زلال و .. فهم و دانایی : تشبیه

آب ،سرد،زلال،گوارا : مراعات نظیر

کلاس شگفت آفرینش : تشبیه

عظمت و جلال: ترادف

 

- بند سوم 

غرقه : محو ، مبهوت

نوازش لطیف آب : تشخیص

آب ، جوشش ، چشمه ، لطیف ،خنکی : تناسب

 

- بند چهارم 

روح مذاب : اشاره به جاری و روان بودن آب که مانند روح ، صفت زندگی بخشی دارد

تشبیه آب به روح

آب می رفت : تشخیص

دهان خشک زمین : تشخیص

نگاه های پژمرده ی درختان : تشخیص

درخت تشنه : تشخیص

رگ های خشکیده جوی های مزرعه : تشبیه

کوچه باغ های مرده : تشخیص

- بند اول 

سبزه ها و کشته های سیراب : تشخیص

شاخه ی دست : اضافه تشبیهی

دعا می کردند : تشخیص
اشاره به بیت مولوی :
این درختانند همچون خاکیان / دست ها بر کرده اند از خاکدان
با زبان سبز و …

گوش نسیم : تشخیص

آمین : درخواست اجابت دعا

آمین می گفتند : تشخیص

باغ و صحرا و درخت و بوته : تناسب

رفاقت و خویشاوندی با ساقه ها : تشخیص

عظمت و بزرگی : ترادف

- بند دوم 

نسیم مانند مادری مهربان : تشبیه

ادب می آموزد : تشخیص

کودکان : استعاره از گیاهان

کودک ،جوان ، نوزاد : تناسب

تشبیه نهال ها به نوجوان و بوته ها به نوزاد

احترام و ‌وداع نهال ها : تشخیص

خم شدن سر بوته ها برای وداع : تشخیص

سبزه های معصوم : تشخیص

تشبیه برگ سبز درختان به کتابی برای خداشناسی

برگ درختان، نظر هوشیار، ورقش : ترکیب اضافی

درختان سبز : ترکیب وصفی