امروز سه شنبه 29 آبان 1403
0

دانلود پروژه کارآموزی روش ساخت قطعات بتنی(مهندسی عمران)

 پروژه کارآموزی مهندسی عمران 

    از آنجا که بتن نقش اساسی و مهم در صنعت ساختمان دارد بیشک قطعات بتنی هم نقش کلیدی را در ساختمان سازی دارند و در این پروژه کارآموزی مهندسی عمران سعی شده است با معرفی روش ساخت برخی از قطعات بتنی اطلاعات مفیدی در این رابطه ارائه کند.

[ برای مشاهده و پرداخت هزینه لینکهای دانلود این مطلب کلیک کنید ]

0

دانلود گزارش کارآموزی روند اجرای یک استخر سرپوشیده

روند ساخت یک استخر سرپوشیده در قم در
33 صفحه و در  ادامه مطلب قابل دانلود است.

 

[ برای مشاهده و پرداخت هزینه لینکهای دانلود این مطلب کلیک کنید ]

0

دانلود پروژه کارآموزی ساختمان اسکلت فلزی

یک پروژه کامل کارآموزی در مورد ساختمانهای اسکلت فلزی 

موضوعات مطالب

اتصالات
تعریف
انواع اتصال
انواع اتصالات جوشی
اتصالات به کار رفته در پروژه
اتصال ستون به کف ستون
اتصال انتقال دهنده ی لنگر
اتصال تیر به ستون
چگونه ی اتصال کنسول با دستک
اتصال دو تیر به وسیله ی نبشی
وصله ی اعضای فشاری
اجرای شمع زیر دیوار برشی
شمع کوبی
ارماتور بندی پی
قالب بندی پی
اجرای سقف تیرچه بلوک
میلگرد حرارتی
اتصال تیر ستون
تیر های اصلی و فرعی
اجرای اتصال صلب در تیر و ستون
چگونگی اتصال کنسول با دستک
اجرای بیس پلیت
بر پاکردن ستون او اتصال آن با صفحه ستون
جوش دادن نبشی به صفحه ستون به وسیله شابلون

[ برای مشاهده و پرداخت هزینه لینکهای دانلود این مطلب کلیک کنید ]

0

در علوم طبیعی که یک علوم ابزاری برای انسان محسوب می شد ابزار شناخت حس و تجربه بود که از راه آزمایش و مشاهده واقعیت عینی بدست میآید از همین رو علم را فقط علم تجربی وطبیعی تلقی می کرد.و سایر علوم را رد می کرد و او مدعی بود که علوم دیگر معرفت هستند و بر اساس همین تقسیم بندی علوم سیر تکاملی و تاریخی بشر را در سه دسته ربانی وفلسفی و صنعتی با وی‍‍‍ژگی های خاص خود مطرح کرد و مرحله صنعتی را پیشرفته و پایان تاریخ بشر می دانست.دو مرحله قبل از صنعتی شدن را مراحل کودکانه تاریخ بشر نام میبرد و مرحله اثباتی و صنعتی را می ستود.او فقط به همین جامعه که بشر در آن زندگی می کندو زندگی می سازد و با دیگران روابط دارد توجه داشت و اعتقادی به جهان هاو دنیای دیگر نداشت به همین دلیل در ذهن او معنویات جای نداشت و بحث از امور ماورایی را فراموش کرد.او به شدت با عقل فلسفی و استدلالی مخالف بود ونیز شناخت شهودی را قبول نداشت.او دنیاگرا وبه شدت علم زده شده بود آن هم از نوع علم تجربی.ماکس وبر جامعه شناس آلمانی روش اگوست کنت را تعدیل کرد. او روش جدیدی ابداع کرد تحت عنوان روش تفهمی که در ان معتقد بود رفتار انسان قابل فهم و درک است که از راه حس و تجربه بدست نمیآیدبلکه با عقل و فهم ممکن است.رفتار انسان دارای معنا وهدف و کاری آگاهانه است که افراد بازیگر کاملا آن را درک می کنند.رفتار انسان اگر معنا نداشته باشد قابل انجام نیست. در واقع کنش اجتماعی زمانی صورت می گیرد و ادامه میابد که طرفین درگیر در کنش درک مشترکی از رفتار یکدیگر داشته باشند.بنابر این ماکس وبر کمی از دایره حس گرایی پافراتر نهاده اما بدان پایبند است. مانند کنت او هم محافظه کار است وخواهان حفظ وضع موجوداست.در ادامه مکتب جدیدتری بنام مکتب انتقادی با یورگن هابرماس و....پدید آمد که از ماکس وبر هم فراتر رفته و معتقد به عقل عرفی و جمعی برای درک حقایق اجتماعی بودند. در همین راستا داوری ارزشی هم می کردند. یعنی می توانستند بگویند چه چیز خوب وچه چیز بداست.اما آنها معیار مناسبی برای این کار نداشتند.متفکران اسلامی از جمله فارابی و ابن سینا از مکتب انتقادی فراتر رفته و به مراتب عقل یعنی عقل تجربی و عقل عرفی و عقل فلسفی(قدسی)معتقدند.بر خلاف سایر عقل عقل فلسفی معیار مناسبتری در اختیار دارد ومی تواند به خوبی داوری ارزشی کند.متفکران مسلمان عقل تجربی و عقل عرفی را لازم میدانند اما کافی نمی دانند.عقل فلسفی که در نظریات و کتابهای ارسطو در یونان باستان دیده می شود ریشه عقل فلاسفه اسلامی است. عقل نتنها با جامعه انسان سروکار دارد بلکه با جهان هستی و خدا و وحی سروکار دارد.

0

بنظر او انسان در هجران ودوری از اصل و منبع خدایی خود قرار دارد.او از خدای خویش دور وجدا مانده ودر زمین به عنوان بنده او به حیات می پردازد.می خواهد به اصل خود برگردد.  هر کسی دور ماند از اصل خویش               باز جوید روزگار وصل خویش     

او در شناخت شهودی که در دل و قلب آدمی تبلور پیدا می کندنوعی عشق و جذبه الهی انسان می بیند.

آتش عشق است که کاندر نی افتاد             جوشش عشق است کاندر می افتاد..   گر چه او عشق دنیایی و زمینی نیز تصور کرده است اما به عشق الهی ارزش زیادی قایل بوده وآن را معتبر و جاویدان می داند.

جسم خاک از عشق بر افلاک شد               کوه در رقص آمدو چالاک شد.

عشق هایی کز پی رنگی بود                    عشق نبود عاقبت ننگی بود.

او معتقد است که عاشق چون پرده ای بیش نیست.جمله معشوق است و عاشق پرده ای          زنده معشوق است عاشق مرده ای.. او در بیان اندیشه های خود به عقل توجه چندانی در مسایل انسان و جهان ندارد.

و معتقد است که عقل در برابر عشق ناچیز و ناتوان از درک حقایق است.

عقل در شرحش چو خر در گل بخفت                 شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت..               

شمس جان کاو خارج آمد از اثیر                       نبودش در ذهن و در خارج نظیر

در راستای شناخت شهودی مولوی معتقد است که این جهان (جامعه) مانند کوه است و عمل ما ندا.هرچه در دنیا انجام دهیم اثر و نتیجه آن دو باره به خود ما برمی گردد.

این جهان کوه است و فعل ما ندا                        سوی ما آید نداها را صدا

مولوی جسم انسان را پوسته میداند که حقیقت اصلی و خدایی انسان در آن جای گرفته است و همه انسان ها یک اصل مشترک و ابدی و خدایی دارند با آنکه ظاهرشان بایکدیگر متفاوت است. هر چه انسان به این دنیا دلبسته باشدو به من های ذهنی و این جهانی و هویت دنیایی توجه کند و به ارزشهای پراکنده و متعدد درگیر شودو خود را من های متعدد بداند از اصل خدایی و ابدی خویش دور مانده است.چرا که این هویتها  عرضی و موقتی هستند.روح مقدس ما جزیی از روح بزرگ و بی نهایت الهی است. انسان باید این روح را پرورش دهد.هرچند این جسم برای زندگی لازم است ولی پرورش روح زندگی و عالم انسانی  دارای اولویت است.

0

چند صد موضوع و میلیو نها کلمه و کتاب های متعدد و بزرگی بعلاوه هزاران عنوان و مجلات و روزنامه های هفتگی و ماهانه دیدگاها و نظریات یا حتی یاداشت های شخصی پارسنز را بیان می کند.اما این توده عظیم از نوشته ها به اندازه کافی برای خواننده ترسناک و عجیب است.از طریق طرح و نقشه می توان اندیشه و افکار پارسنز را با کار پیچیده و سخت کشف نمود. مدل سه مرحله ای که در اینجا بیان می شود مدلی است که آثار پارسنز را به منظور دادن یک تحلیل منظم از توسعه فکری اش تنظیم شده است.بعنوان یک جامعه شناس یعنی کسی که بهترین عناصر تئوری اولیه را در یک مدل نظام اجتماعی حفظ شده جستجو می کند.او با نقش های کارکردی در توسعه نظام تئوریکی ارتباط برقرار می کند. پارسنزبعنوان یک تئوری پرداز اجتماعی بر موضوع نظم اجتماعی تاکید می کند.بنابر این محافظه کاری فرایندی است که تداوم و سازگاری وثبات و همسانی مفاهیم و مدلهایش را اطمینان می دهد. تئوری او در این معنا محافظه کار و در عین حال تجربی و متدلوژیکی نیز هست.کاربرد مدل سه مرحله ای که برای رسیدن به هدف به مرحله پارسنز 1 و پارسنز 2 و پارسنز 3 تقسیم بندی شده است. سوال از ماهیت روابط میان کل اهداف پارسنز و تئوری کلی اجتماعی با روشهای خاصی که او سعی در ایجاد آنها داشت مطرح می کند.کتاب اول او "ساختار کنش اجتماعی"در سال 1937 و کتاب نظام اجتماعی در سال 1951 و دیگر نوشته های مهم و اصلی اش به تئوری کنش و شرایط انسان در سال 1978آثار مهم و پیوستهای که پایداری و تداوم در آنها وجود دارد را نشان می دهد. آثار پارسنز مانند هر جامعه شناس و دانشمند دیگر دریک فضای خالی اتفاق نمی افتد. یعنی یک تعداد از معانی و محتوا  سازمان اجتماعی در طی دوره های تاریخی خاص ایجاد می شود و به آنها نیاز مندیم.زندگی شخصی پارسنز می تواند بعنوان موضوعات انتخاب فکری او دیده شوند.یک مثال مهم مفاهیم زیگموند فروید است که بعنوان عناصری از تئوری کنش بود.مطالعه کاربرد مدل سه مرحله ای توسعه تئوریهای پارسنز یک نوع از مرحله قبل -که شکل اولیه برای ساختار کنش اجتماعی به مرحله پارسنز 1 دارد- دنبال می کند.پس باید علاقه های جامعه شناس و اثر اقتصادی که قبل از آن زمان بوجود آمده مورد غفلت قرار نگیرد.چنین مرحلهای یعنی پارسنز(0) -تز دکترایش در سال های 1926-27 وآموزش او در دانشکده امهرت در سال 1925-24 در بر می گیرد.پارسنز قادر بود سه مسئله اصلی را تجزیه کند.:1=اول او کوشش می کند به مفهوم سازی و روابط آن در تئوری جامعه شناختی بپردازد.2=او کوشش می کند که روش سناسی ومعرفت شناسی را در یک نظام تئوریکی حل سازد.3=سوم او پایه های تئوریکی و متدولوژیکی را از عقیده کنش اجتماعی در تفکر اجتماعی کشف و بنا نهاد.کارکرد اصلی عبارت پارسنز (0) دیدگاه عطف ماسبق است.یعنی اینکه زمینه های فکری برای پارسنز روشن می سازد و او را برای تمرکز به روی موضوعات مهم در باره اراده گرایی وانجام هنجارهای کنش اجتماعی اجازه می دهد و بطرف منابع اقتصادی حرکت کند. مرحله پارسنز 1 ساختار اصلی و اولیه تئوری جامعه شناسی پارسنز را که شامل ساختار کنش اجتماعی می شود در بر می گیرد. روش پارسنز متمایز و جدید بود.هم استاندارد های آمریکایی یعنی رفتار اجتماعی را تکرار کرد و هم روشهایی اروپایی را اخذ نمود و با روش عمیق تری در فلسفه کنش اجتماعی بطور مشخص روش جامعه شناسی ایجاد کرد.در واقع پارسنز اساسا تجربه گرایی امریکایی را که تاکید بر نقش کلیدی تئوری ساختن موضوع تحقیق علمی بود منحرف ساخت.اولین مرحله پارسنز 1 در قالب تحقیق پارسنز متکی است و عناصر دیگر از طریق ضرورت اراده گرایی کنش اجتماعی دنبال و بیان می شود.همانطور که پارسنز در ساختار کنش اجتماعی بیان می دارد. ساختار جایی صورت می گیرد که الگوهای کنش اجتماعی در نقش های نظام بزرگتر ریشه هنجاری داشته و بر حسب تئوری کلی کنش اجتماعی تعریف می شود.چنین تئوری از دام تجربه گرایی و تقلیل کنش اجتماعی اجتناب می ورزد و قابل کاهش به سطح متمایز روان شناسی و زیست شناسی و یا حتی سطوح فیزیکی نیست.مرحله پارسنز 1 بلافاصله دوره گذشته جنگ رانشان می دهد و بوسیله گروه دانشجویان متشکل در دانشگاه هاروارد ارائه می شد.مرحله پارسنز 2 تغییر اورگانیکی در هاروارد در طول سالهای(1945-47)بود.در این دوره دپارتمان روابط اجتماعی که منجر به انعکاس کوشش های چند اصل فلسفی بود شکل گرفت. پارسنز 2 به فهم اهداف تئوریکی که در ساختار کنش اجتماعی تنظیم یافته و می تواند بوسیله کنش اجتماعی خاص و جدید بر حسب ساختار شکل بندی که بر علائم کارکردی متکی است تحقق یابد.کلیه آثار مرحله 2 نظام اجتماعی (1951)بسوی تئوری کنش به رفتار گرایی و جبر گرایی حرکت و توضیح داده می شد.اگر چه تفاوتهای اصلی معین شده بر حسب هم ساختار-کارکردگرایی و هم یک روان شناسی فوریدی دیده شده  است.در مرحله پارسنز 3 تغییر هماهنگ و تاکیدات تئوریکی دقیقا شامل یگانگی علم جامعه شناسی و و برخی رشته ها می باشد. نفوذ پارسنز  پس از انتشار نظریه تئوریکی اش بود. در این زمان محتوای کلی جامعه شناسی در امریکا ساختاری-کارکردی بود و پارسنز بعنوان فرد برتر و مسلط شناخته می شد.دانشگاه هاروارد مرکز توسعه جامعه شناسی امریکا تا نیمه دهه (1960) بطور وسیع بود. بنابر این مرحله پارسنز 3 کاملا با توسعه سازمانی در جامعه شناسی امریکا همراه است. دورهای که تئوریهایش در این رشته قابل توجه جدی بودند.در طی این زمان پارسنز نه از روی تصادف به ریاست انجمن جامعه شناسی امریکا بر گزیده شد بلکه بعنوان دبیر این انجمن برای چند سال مشغول خدمت شد.نتیجه کامل از مرحله 3 زمانی دقیق می شود که چارچوب(AGIL) یا چهار کارکرد پارادایم را استخراج کرد یعنی آنچه پارسنز به الگوی موجود کنش نامید.

ترجمه و خلاصه=safeali                                                                                                                                            

0

در واقع یک اندیشه آنگاه درست است که به کار آید و مشکلی را بگشاید.بکار آمدن تنها معیار درست بودن اندیشه هاست.بعضی گزاره ها بصورت مستقیم و برخی غیر مستقیم.درستی اندیشه ها به زمان و مکان و شرایط بستگی دارد و همیشگی نیست.

پراگماتیست،هر ارزشی را نسبی و وابسته به شرایط اجتماعی،روانی و فرهنگی و بطور کلی به شرایط معین می داند.هیچ هدف ثابتی یافت نمی شود و آموزش و پرورش نمی تواند یک ایده آل جاوید داشته باشد.رسالت فلسفه تحول اجتماعی است و این تحول بوسیله آموزش و پرورش صورت می گیرد.کارایی دموکراسی بسته به آموزش و پرورش است.او دموکراسی را شایسته ترین قسم حکومت میداند. رسالت فلسفه،تحول اجتماعی است و این تحول به وسیله آموزش و پرورش صورت می گیرد.در کتاب دموکراسی و آموزش و پرورش،اموزش و پرورش نوسازی پیوسته تجربه است. اموزش و پرورش یکی از جنبه های اصلی زندگانی است از اینرو فلسفه آموزش و پرورش فلسفه زندگانی است.آموزش و پرورش سنتی جنبه فعال تجربه و عامل های درونی را نادیده می گرفت.و آموزش و پرورش جدید عامل های بیرونی را نادیده میگرفت.همه دانستنی ها و حتی ارزشها ابزارهایی هستند که انسان را در سازگار شدن با وضعیت های تازه و حل مشکل هایی که از این وضعیت ها برخیزد،یاری می کنند.بهترین روش آموزش،بکار بردن روش پژوهش علمی از سوی خود دانش آموز است. آموزگار باید از بیان جزمی اندیشه ها خوداری کند.آرمان تربیت پدید آوردن کنترل خود است.آزادی با نظم مخالف نیست بلکه هماهنگ است.آزادی توانایی کنترل خویش است.

تربیت از تجربه به وسیله تجربه و برای تجربه است اما تاکید بر تجربه به تنهایی کافی نیست بلکه چگونگی تجربهاست که اهمیت دارد.او برای بدست دادن معیاری که به اعتبار آن بتوان در باره چگونگی تجربه قضاوت کرد دو اصل بیان می کند:اصل پیوستگی تجربه و اصل تاثیر دو سویه.

اصل پیوستگی تجربه می گوید هر تجربه ای به تجربه های دیگر پیوسته است و در تجربه های پس از خود زنده می ماند. تجربه ای که به تجربه های بیشتری بستگی داسته باشد و تجربه بیشتری را ممکن گرداند از نظر تربیت با اهمیت تر است.از اینرو تجربه ای که شوق به تجربه های بعدی گردد،تجربه ای خوب است و تجربه ای که سبب بیزاری از تجربه های بعدی گردد، بد است.

0

ما می توانیم غالبا منطقش را در بعضی از بخش های خلاصه شده فلسفی که" نجات" نامیده شده،پیدا کنیم.و در بعضی کارهای دیگر که" اظهارات" نام دارد و نیز در کتاب طبقه بندی علمی اش به نام "در اقسام عالم عقلیه" می توان دید.ابن سینا پیرو ارسطو بود. و چهار علت را شناخت:"علت مادی،علت صوری،علت اثر و نتیجه و علت نهایی".او نشان داد که آنها ممکن است همگی با هم در یک تعریف ظاهر شوند.برای او علوم بر آزمایش و دلیل متکی و استوارند،یعنی آنها موضوعات و سئولات و قضایای منطقی دارند.آنها قضایای اثبات شده جهانی وجود دارد بلکه در هر علم خودش قرارداد خاصی اضافه می شود.

2=علم النفس:روان شناسی ابن سینا یک شرح منظم و دقیق از انواع متعدد ذهن و استعداد فکری است.بر طبق نظر او،سه نوع ذهن وجود دارد:الف:ذهن نباتی  ب:ذهن حیوانی  ج:ذهن قابل دلیل یا ذهن انسانی. تنها ذهن انسانی دلایلی را ارائه می کند. هوش و فکر مورد توجه ابن سینا است. و او بیشتر یا کمتر بر خط فکری کانتی که دلایل و ذهن بر دو نوع بودند:ذهن عملی و ذهن تئوریکی. ابن سینا 99 آثار بر فلسفه،منطق،متافیزیک،پزشکی،علم هندسه،ستاره شناسی،موسیقی،و... نوشت.علوم عملی از رسیدن سود و منفعت برای جامعه و مقایسه اخلاق،اقتصاد و سیاست است. از این رو دو نوع مقوله بندی اصلی،ابن سینا به چهار اصول علم به ترتیب رسید.

1=منطق 2=فیزیک 3= ریاضی 4= متافیزیک.هر علم دارای زیر مجموعه ای است. او علم مذهبی را در یک مکان روشن در نظامش به فراموشی سپرد.به هر حال، ابن سینا دریافت که علوم بهم وابسته اند و اینکه همه آنها از اصول فلسفه ابتدائی بعنوان همه علوم خدمت دریافت می دارند.

اخوان الصفا(قرن دهم):هنگامی که رازی و فارابی و ابن سینا یک روش علمی ایجاد کردند،دیگران کوشش نمودند که توسعه عربی جدیدی با علوم مذهبی ایجاد کنند. در طول قرن دهم یک گروه سری توسط برادران صفا(اخوان الصفا) بوجود آمد که در تقسیم بندی علوم نقش داشته و شایستگی خود را تشریح کردند.

پیروان این گروه بر فلسفه عالیه و علوم طبیعی تاکید می کردند.اما  مواد کافی برای علوم مذهبی در درستی نتایج شان وجود داشت.آنها مقولات علمی را مشاهده و تشخیص دادند:

1=علوم مذهبی 2=علوم ادبیات 3=علوم فلسفی، که هر کدام شاخه های متعددی را در بر می گرفت.

اخوان الصفا(برادران پاک یا دوستان مومن)یک انجمن سری از فلاسفه و دانشمندان بود که در بصره در حدود 983 با یک شاخه در بغداد تاسیس شد.این گروه ملاقاتهای با اعضاءخود داشت و انجام می داد که به پیمان و مذاکره علمی و فلسفی یا موضوعات مذهبی معروف بود.هدف اصلی این گروه به پیش بردن رستگاری روح گناهکار از طریق رهایی و کمک دو سویه در ماندن بوسیله ایمان هر شخص نسبت به دیگران گفته می شد.به همین دلیل آنها برادران پاک نامیده می شدند زیرا بعد از افلاطون آنها اولا کسانی بودند که بر اثر پاک بودن و تصفیه روح وجسم معتقد بودند و ثانیا روح را مورد توجه قرار می دادند.مذهب این برادران بر جهت مرتاض گرایی و شیعه گرایی متکی بودند و انجمن شان ضرورتا یک عقیده سیاسی بود.نظریه دانش وعلم برادران کم و بیش بر خطوط مستقر اثر گذاشت که اساسا بر مفهوم جمع گرایی روح متکی بود. آنها بوسیله روح فهمیدند که عناصر روحی معنی می دهد ودر آنها،روح پاک است،که از تماس احساس با روح است و یک مفاهیم انتزاعی محسوب می شوند.شبیه سقراط،برادران همه علوم واقعی را بطور قوی در روح افراد حفظ و نشان دادند.شرایط معلم شبیه شرایط ماست.آموزش بعضی چیزها را در روح قرار نمی دهد بلکه به حقایقی که تاکنون در خلق و انسان است بی توجهی شذه،دوباره تولد دهد.برای روح پاک،خیلی لازم بود که یک شخص رشته های از نظم سخت را در علوم انتزاعی از قبیل منطق و ریاضیات متحمل شود. اما جریان روح از خصوصیات عمومی و جهانی و مربوط به ذهن است،یک احساسی است برای مافوق احساس،یعنییک فرایند تدریجی است. ریاضیات بیشتر از منطق پیش رفت و از آنچه که احساس بود،منطق پیشرفت کرد.منطق یک شرایط حد و سط را در میان فیزیک و متافیزیک گرفت.در فیزیک ما مجبور بودیم به بدن ها (جسم ها) بپردازیم اما در متافیزیک ما با روحهای خالص یا تفکر سرو کار داشتیم.در دیدگاه متافیزیک برادران،یک اثر روشنی بر آئین نو افلاطون سبیه پلوتیتوس پیدا کردند.آنها عقیده داشتند که خدا در راس همه علوم قرار دارد.خدا بالا ترین موجود است که مورد ستایش قرار می گیرد.

پایه ها و درجات متعدد از نظر برادران با مقوله بندی منظم شرچشمه می گیرد.1=تفکر 2=جهان روح 3=ماده اولیه 4=طبیعت 5=جهان کروی 6= عناصر جهان دنیوی 7=معادن،گیاهان و حیوانات

نقطه مرکزی در این آئین که ریشه سنگینی دارد،بر گشتن روح به خداست.روح افراد تنها بخشی از روح جهان است که بعد از مرگ از تن و جسم پاک بر می گردد، درست به اندازه ای که روح جهان به خدا در یک روز سازگار و موافق به خدا بر می گردند. آئینه احیاء(رستاخیز)را مرگ می نامند که روح جهان به خدا در یک رستاخیز مهم بر می گردد. برادران صفا عقیده انسان کامل یا ایده انسان کامل را داشتند.روح انسان از روح جهان نتیجه می شود و همه ارواح،روح جهان را تشکیل می دهند که همگی جوهری ممکن بنام انسان مطلق یا روح انسانی شکل می دهند.عنوان بعضی از رساله های برادران در زیر است: توسعه روح اشخاص،تفکر در مورد مرگ،روح گناهکار،رستاخیز،راهی به سوی خدا،دوست روح و خدای بزرگ و فکر وموضوعات.

0

رسوم اخلاقی علاوه بر انتزاعی بودن به جهان عملی و زندگی روزانه مربوط می شوند و در این زمینه راهنمایی هایی ارائه و حیات معینی را برای افراد طرح ریزی می کند.

واکنش آگاهانه بدترین دشمن رسوم اخلاقی اند. زیرا رسوم اخلاقی بطور ناخودآگاه شروع می شوند و اهدافی را بطور ناخودآگاه دنبال می کنند که این اهداف اغلب در یک فرایند خودبخودی و بوسیله واکنش ناآگاهانه تنها بعد از یک زمان طولانی شناخته شده اند. از طرف دیگر شناخت آنها اغلب به این فرض مبتنی است که چون معمول و متداول اند،مورد پذیرش قرار می گیرند به همین علت با واکنش های آگاهانه مغایرت دارند.رسوم اخلاقی در هر گروهی متداول است.آنها نیازهای حیاتی طبیعی از قبیل خوردن و خوابیدن را بیان نمی کنند و برای آنها شیوه ای خاص متصور نیست. از سوی دیگر رسوم اخلاقی جدای از افرد هستند (یعنی از اختیار افراد مستقل و مجزا هستند)و عموما بعنوان رفتار های خوب و درست، مناسب و با ارزش مورد پذیرش واقع می شوند.

رسوم اخلاقی به عنوان شعائر و تشریفات اجتماعی:

رسوم اخلاقی شعائر و تشریفات اجتماعی هستند.به این معنی که همه ما بطور ناخودآگاه در آنها مشارکت داریم. عادات رایج مانند ساعات کار،زندگی خانوادگی،روابط جنسی،تفریحات،مسافرت،تعطیلات،آموزش،خواندن نشریه های ماهانه و مناسب و دیگر جزئیات بیشمار زندگی همگی جزء تشریفات و شعائر اجتماعی اند.هر یک از این عادات توسط هر فرد به نحو مطلوب انجام می گیرد و بر اثر تکرار بصورت عادات جمعی در می آیند و برای ما و عده بسیاری از افراد بصورت قانون-آنهم قانون مناسب-در میآیند.

ما همیشه با القاء و تلقین افراد رفتار می کنیم و به این باور می رسیم که آنچه ما انجام می دهیم منطقی و مفید می باشد. بسیاری از این باورها و قضاوت ها، اصول  وموازین رفتاری را مشخص و از آداب و رسوم رایج حمایت می کنند.به همین جهت ما نمی توانیم رفتارهایی را انجام دهیم مگر اینکه از قبل قضاوت ها ی ما در مورد آن رفتارها شکل گرفته باشد.بنابر این،قضاوت ها همیشه ما را مجبور می سازند که به نوعی رفتار کنیم در غیر اینصورت فشارهایی که بر ما وارد می سازند،غیر قابل تحمل است.بااین وجود،رسوم اخلاقی دارای سود و مزایایی هستند و ما را در برابر مشکلات مختلف بیمه می کنند.

رسوم اخلاقی بر روی رفتارها اقتدار دارند:

رسوم اخلاقی از گذشته به ما می رسند،در نتیجه هر شخصی در این رسوم متولد می شود _همانطور که او در یک محیط بدنیا می اید _ و نمی تواند نسبت به آنها واکنش نشان دهد.و یا انتقاد به آنها به مشابه جدایی او از محیطش می باشد قبل از آنکه در آن محیط بتواند زند گی کند.هر فردی تحت تاثیر رسوم اخلاقی قرار گرفته و قبل از آنکه قادر باشددر مورد آنها دلیل یا سوالی مطرح سازد،شخصیتش را می سازذ.(یعنی بطور نا خودآگاه و جبری مورد پذیرش واقع می شوند).

امروزه،رسوم اخلاقی اصولی هستند که مورد انتقادند یا اینکه بطور کل رد می شوند به این علت که رسوم اخلاقی بدون هیچ کوششی و بطور ناخودآگاه از گذشته به ما رسیده اند. اگر همه موارد از امور و واقعیت ها را بطور کل یا نسبی در رسوم اخلاقی مورد توجه قرار دهیم،خواهیم دید که اینچنین نیست.دمو کراسی در جامعه آمریکا یک شیوه اخلاقی پسندیده است زیرا دموکراسی برای ما موقعیت های زیستی و اقتصادی مطلوبی پدید آورده است.از همین رو بحث و انتقاد در مورد آن غیر ممکن است. افراد از دموکراسی تعریف و تمجید می کنند زیرا ایده ای است که برای عموم پسندیده و مطلوب است.یعنی یک شیوه اخلاقی است.هیچ کس به دموکراسی بطور دقیق و از روی خلوص عمل نمی کند و هیچ کس نیز شهامت تجزیه و تحلیل آن را ندارد همانطور که آنها جرات انتقاد و بحث در مورد حکومت اشرافی یا حکومت مطلقه را ندارند.واقعیتی که در همه موارد فوق مورد توجه می باشد اینست که افراد با هر گونه بحث بر ضد رسوم اخلاقی مخالفت می کنندو آنها را گوش نمی دهند.اما وقتی که این ایده ها از رسوم اخلاقی به شکل قوانین تغییر یافته و بصورت نهاد واقعی در آمدند می توان در مورد آنها بحث و استدلال نمود.رسوم اخلاقی هنجارها را در بر می گیرد و اگر ما در مورد رسوم اخلاقی بحث می کنیم تنها از طریق هنجار هاست.ما رسوم اخلاقی را به همان اندازه بطور ناخودآگاه یاد می گیریم که شیوه راه رفتن،خوردن و حرف زدن را یاد می گیریم.هرگز افراد نمی آموزند که چگونه قدم بزنند،بخورند،صحبت کنند و هیچ دلیل و استدلالی را نمی دانند که چرا رسوم اخلاقی اینگونه هستند.

رسوم اخلاقی از ثبات و دوام بر خوردارند:

ما رسوم اخلاقی را بعنوان یک نظام وسیع و متداول درک می کنیم که همه ابعاد زندگی،علائق و نیازهای انسان را در بر می گیرد.همچنین صحت و درستی آنها بوسیله آداب و رسوم،عرف،عادات،احکام جادوئی و افسانه ای و واکنش عقلی و تعمیم کلی و اخلاقی شان-که بهبود و توسعه یافته اند-ارزیابی می شوند. رسوم اخلاقی از ایجاد بدعت تازه به شدت جلوگیری می کنند.آنها هیچ نوع تفکری را بر نمی انگیزند بلکه بر عکس فکری که تا کنون وجود داشته در مجموعه رسوم اخلاقی بوده است.رسوم اخلاقی هیچ تغییر و تحولی را در مجموعه خودش نمی پذیرد.آنها سئوال نیستند بلکه جواب های هستند برای مسائل زندگی.نیز آنها اهداف و ایده های غایی اند به همین جهت خودشان را بصورت شیوه های حقیقی نشان می دهند.رسوم اخلاقی در کشورهای جنوب غربی آسیا دوام و ثبات خود را نشان می دهند.روح ترس و پرستش اجداد،همراه با اقتدار جزمی،تابو های شدید و مجازات های سنگین موجب ثبات و دوام رسوم اخلاقی می شوند.(به مفاهیم کلیشه ای بدل می شوند).