امروز شنبه 29 دی 1403
0

آینده ساز  ( ترکیت وصفی ) صفت تفضیلی  آینده سازتر ، آینده سازترین

*جوان و نوجوان ، چشمه جوشان نیرو و استعداد است . ( جمله ادبی )

در این جمله آرایه ادبی  تشبیه بکار رفته است .  جوان و نوجوانان ( مشبه ) به  چشمه   ( مشبه به ) جوشان نیرو و استعداد( وجه شبه ) و ادات شبه محذوف است .

استعداد = توانایی  درونی

*جوان ،یعنی آینده ، جوان خوب برای یک  کشور ، یعنی آینده خوب ، جوانان و نوجوانان ما  اهل فکر کردن ، دریافتن و تحلیل کردن هستند.

فکر کردن ، دریافتن و تحلیل کردن ( مصدر  و جزء اسم ها هستند ) و ( مراعات النظیر هستند )

دریافتن = فهمیدند / تحلیل کردن = پردازش کردن

*این هم امتیاز دیگری است .

امتیاز = وجه تمایز

*همه آنجه در تحلیل های دشمنان این ملت و این کشور به عنوان نقطه مرکزی  مشاهده می شود . ( جمله )

مشاهده می شود = دیده می شود ( هم خانواده  : شاهد، شواهد ، شهود )

*این است که این نسل جوان و پر شور و آینده ساز  را از راه های مختلف برای ساختن ایران آباد و آزاد و مومن و پاکیزه آینده ، ناتوان کنند.(جمله)

جوان ، پرشور و آینده ساز ( مراعات النظیر ) /  آباد و آزاد و مومن و پاکیزه آینده ( مراعات النظیر )

مومن = با ایمان ، کسی که دارای ایمان است ( هم خانواده : امین ، امن ، امنیت )  / ناتوان = عاجز

*اما به رغم تلاش های دشمنان ، واقعیت ، عکس این است .( جمله )

رغم = با وجود ، برخلاف  / واقعیت = حقیقت موضوع  / عکی این = خلاف این

*من به هیچ وجه قبول نمی کنم حرف ها و تحلیل های کسانی را  که گاهی در برخی از مطبوعات یا رسانه ها از انجراف نسل جوان سخن می گویند . ( جمله )

به هیچ وجه = به هیچ صورت و شکل  / مطبوعات = روزنامه ها ، هر چیزی که چاپ شود ( از ریشه طبع یعنی چاپ و مفرد آن مطبوعه)/رسانه – صدا و سیما  / انحراف = ازراه درست خارج شدن

*این طور نیست . ( جمله )

*اگر گاهی اشتباه و خطایی از جوان سر بزند ،

اشتباه و خطایی ( مترادف هستند )

سر بزند = دچار مشکل شوند

*با توجه به دل پاک و نورانی جوان ، این اشتباه کاملا قابل جبران است .

دل پاک و نورانی ( مراعات النظیر )  /  دل پاک ( ترکیب وصفی ) /  اشتباه کاملا قابل جبران است ( می توانند اشتباه خود را جبران کند)

* اینها چرا  صَلاح و پاکدامنی و پارسایی و صداقت جوانان را نمی بینند؟ (وجه پرسشی )

صَلاح = درستکاری ( هم خانواده : مصلح ، اصلاح ) /پاکدامنی = دوری از گناه /پارسایی = زهد و تقوا /صداقت =راستگویی ( هم خانواده : صادق ، صدق )

پاکدامنی و پارسایی و صداقت ( مراعات النظیر )

*چرا شور و شعور جوانان را نمی بینند؟( وجه پرسشی – نوع زبانی )

* متخصصان و دانشمندان جهانی مجبور شده اند؛

متخصصان و دانشمندان ( جمع نشانه دار با - ان - ) ( هم خانواده متخصصان: تخصص ، اختصاص ، مختص )

* اعتراف کنندکه جوانان ما با پشتوانه ایمان و همت و غیرت ، توانسته اند استعداد جوشان و پنهان خود را آشکار کنند .

اعتراف کنند = بازگو کنند ( هم خانواده : معترف )  / همت = تلاش و اراده / غیرت = آبرو ، مردانگی داشتن

ایمان و همت و غیرت ( مراعات النظیر )  / استعدادِجوشان ( ترکیب وصفی ) جوشان و پنهان ( مراعات النظیر )

*وقتی جوان های ما خرمشهر را باز پس گرفته بودند ، اوایل ریاست جمهوری بنده بود .

بازپس ( قید تکرار )  / باز پس گرفته بودند = دوباره پس گرفتند / اوایل= اول  ( جمع مکسر ) نکته قابل توجه : جمع مکسر نوعی از جمع می باشد که نشانه ندارد و از مفهوم کلمات وجمله جمع بودن آن را دریافت می کنیم .

* یک هیأت جهانی به ایران آمد .

هیآت = دسته و گروه

* و رئیس آن به من گفت :

جمله نوعش زبانی است و وجه آن خبری است .

* امروز در دنیاو ضع  شما با یک سال پیش ، از زمین  تا آسمان تفاوت کرده است .

از زمین تا آسمان تفاوت کرده است ( کنایه است یعنی به کلی تغییر کرده است )

* راست می  گفت .

* دنیا باور نمی کرد (ایمان نداشت ، عقیده نداشت )

*جوانان ما ، بسیجیان ما و ارتش ما بتوانند خرمشهر را با آن همه استحکاماتی که دشمن و پشتیبانانش درست کرده بودند ، پس بگیرند .

بسیجیان ما و ارتش ما ( مراعات النظیر) 

استحکاماتی =  پشتوانه ، موانعی که برای مقابله با دشمن ساخته می شود ( هم خانواده : مستحکم ، محکم) / پشتیبانانش = حامیانش

* جامعه ما بحمدالله  از میلیون ها جوان و دختر و پسر برخوردار است .

بحمدالله = به شکر خدا ( واژه عربی ) / برخوردار = شامل (از محاسن زیادی برخوردار است )

* این مایه افتخار برای ملت ماست .

مایه= باعث، سبب  ( مایع به معنای یکی از حالت های ماده که جامد ، مایع ، گاز است )  / افتخار = سر بلندی (هم خانواده : مفاخر ، فاخر)

* این ملت بایدبه وجود این همه جوان ،  این همه استعداد و این همه دل پاک و نورانی ببالد .

دل پاک و نورانی ( مراعات النظیر) / ببالد = افتخار کند

* جوان هم باید به کشور خود ، به انقلاب خود ، به نظام اسلامی خود و به پرچم بر افراشته اسلام خود ببالد و آینده را بسازد. (5 جمله )

ببالد در پایان جملات بالا به قرینه لفظی حذف شده است .

برافراشته = بلندکرده

* آینده با حرف ، ساخته نمی شود ؛

باید برای رسیدن به هدف عمل کرد (به عمل کار برآید به سخندانی نیست )

* با کار هوشمندانه و مومنانه ساخته می شود ؛

* باید کار کنید. (فعل امر )

* آن هم کار هوشمندانه و برخوردار از پشتوانه ایمان .

* به شما جوانان به عنوان فرزندان عزیز و پاره های دل این ملت .... می گویم:

عزیز =گرانقدر ( عزیزترین چیز )

* عزیزان من ، کار کنید؛( ای حرف ندا حذف شده است / عزیز ان  منادا می باشد و با هم یک شبه جمله است )

* امروز دشمنان نمی خواهند دانشگاه  و درس و مدرسه و معلم باشد .

دانشگاه و درس و مدرسه و معلم ( مراعات النظیر )

* دشمان ما نمی خواهند میلیون ها جوان با درس خواندن و حفظ ایمان و رستگاری  و پارسایی و پاکدامنی شان دراین منطقه فردای شکوهمندی را برای ایران مقتدر به وجود بیاورند.

خواندن ( مصدر ) ( توجه کنید : مصدر شخص و شمار ندارد و زمان بندی ندارد و ( ن ) مصدری دارد به جای شناسه و مصدر انجام دادن کار یا روی دادن حالتی را توضیح می دهد ، مثلا خواندن  به کا رخواندن و نوشتن به کار نوشتن اشاره دارد و این مطالب تفاوت فعل و مصدر است   / پارسایی و پاکدامنی ( مترادف )

دشمنان ما نمی خواهند = دشمنان ما نمی خواهند کشور علم داشته باشد/ حفظ ایمان = نگهداری ایمان(هم خانواده : حافظ ، حفظ ، محافظت  )   فردای =آینده / شکوهمندی= با شکوه ، با عظمتمقتدر= پر توان ، با قدرت  (هم خانواده : قادر ، قدرت ، مقدر ) 

*ایمان و پاکدامنی تان را حفظ کنید . ( فعل امر )

* درستان را خوب بخوانید .( فعل امر)

*و جوانی تان را قدر بدانید؛ ( فعل امر )

قدر بدانید= برایش ارزش قایل شوید

*این نیرو و نشاط باید در راه به دست آوردن این ارزش های والا خرج شود ، وقعتش هم آلان است .

نیرو و نشاط ( مراعات النظیر )/ به دست آوردن ( مصدر ) / ارزش های والا ( ترکیب وصفی )ارزش (مضاف) های ( مضاف الیه) والا ( صفت بیانی )

والا = برتر و ناب ( هم خانواده: متعال ، تعالی )/ الان= اکنون

*شما امروز در سال های طلایی عمر خود قرار دارید و خدای متعال هم به شما کمک خواهد کرد.

سال های طلایی ( ترکیب وصفی )    سال (موصوف )    طلایی ( صفت ) خواهند کرد ( فعل مستقبل ، آینده )

متعال = بلند مرتبه ( هم خانواده : عالی ، اعلی ، علی )

* از این فرصت خوب زندگی و از دامان گرم و مهربان نظام اسلامی و انقلاب اسلامی – که بحمدالله توانسته این همه جوان مومن و خوب را در درون خویش پرورش دهد- بهترین استفاده را بکنید.

دامان گرم و مهربان نظام اسلامی ( آرایه تشخیص )  / گرم و مهربان ( مراعات النظیر)دامان گرم و مهربان ( ترکیب وصفی )

بحمدالله = به شکر خدا / مومن = با ایمان ( هم خانواده : امن ، امین ، امنیت )

0

بابهاری که می رسدازراه

قالب شعر : چهار پاره

  شاعر : محبت جواد محبت 

روشن و گرم و زندگی پرداز                       

آسمان مثل یک تبسم شد

معنی : آسمان همانند لبخندی دلنشین و با محبت ٬ روشن شد ( آسمان صاف شد وابرهای تیره کنار رفت ) و امید به زندگی را در دل ها زنده کرد.

نکته آرایه ای: آسمان مثل یک تبسم شد=تشبیه

هر چه سرما و هرچه دل سردی                

پر زد آهسته از نظر گم شد

معنی : سرما و افسردگی و ناامیدی ٬ آهسته از نظر ها پنهان شد.

نکته آرایه ای : دل سردی = کنایه از ناامیدی ٬ افسردگی ٬ متضاد دل گرمی

بانسیمی که زندگی دراوست                                  

باز چشم جوانه ای وا شد

معنی : نسیم زندگی بخش ٬ دوباره جوانه ها و سبزه ها را شکوفا کرد.

نکته آرایه ای: واشدن چشم جوانه = تشخیص

بردرختی شکوفه ای خندید                                        

در کتابی بهار معنا شد

معنی : شکوفه ی درخت همانند لبخندی باز شد و دوباره بهار ٬ جهان را زیبا کرد.

کتاب در اینجا به معنی جهان است.

نکته آرایه ای : خندیدن شکوفه = جان بخشی به اشیا/شکوفه ودرخت وبهار=مراعات نظیر

با بهاری که می رسد از راه                        

سبز شو ٬ تازه شو ٬ بهاری شو

معنی : به همراه فصل بهار ٬ شاداب و سرزنده شو و خودت را تغییر بده .

مثل یک شاخه گل جوانه بزن                    

مثل یک چشمه سار ٬ جاری شو

معنی : همانند شاخه گل ٬ جوانه بزن و مانند چشمه ٬ زندگی را از سر بگیر و در تلاش و حرکت باش.

نکته آرایه ای : مثل یک شاخه گل و مثل یک چشمه سار = تشبیه

زندگی بر تو می زند لبخند                             

هست وقت شکفتنت امروز

معنی : زندگی به تو می گوید که الآن وقت تلاش و شادابی و نشاط است .

نکته آرایه ای : لبخند زدن زندگی = تشخیص

​​​​

بهتر از هر چه هست در دنیا     با خدا راز گفتنت امروز

معنی : در دنیا بهترین چیز٬ مناجات و عبادت کردن خداوند است.

0

درس ششم فارسی هفتم: قلب کوچکم را به چه کسی بدهم؟

من قلب كوچولویی دارم. خیلی كوچولو. خیلی خیلی كوچولو.مادر بزرگم می گوید: قلب آدم نباید خالی بماند، مثل گلدان خالی زشت است و آدم را اذیت می كند. برای همین هم مدتی است فكر میكنم این قلب كوچولو را به چه كسی باید بدهم. یعنی، راستش ، چطور بگوبم؟ دلم می خواهد تمام تمام این قلب كوچولو را مثل یك خانه قشنگ كوچولو به كسی بدهم كه خیلی خیلی دوستش دارم یا. نمی دانم. كسی كه خیلی خوب است. كسی كه واقعا حقش است توی قلب كوچولو و تمیز من خانه داشته باشد. خب راست می گویم دیگر. نه؟ پدرم می گوید: قلب، مهمان خانه نیست كه آدمها بیایند، دوسه ساعت یا دوسه روزی توی آن بمانند و بعد بروند. قلب، لانه گنجشك نیست كه در بهار ساخته بشود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد. قلب، راستش نمی دانم چیست، اما این را می دانم كه فقط جای آدمهای خیلی خیلی خوب است برای همیشه.
خب . بعد از مدتها فكر كردم، تصمیم گرفتم قلبم را بدهم به مادرم، تمام قلبم را . تمام تمامش را بدهم به مادرم، و این كاررا هم كردم.اما . اما وقتی به قلبم نگاه كردم دیدم، با این كه مادر خوبم توی قلبم جاگرفته، خیلی هم راحت است، باز هم نصف قلبم خالی مانده. خب معلوم است. من از اول هم باید عقلم می رسید و قلبم را به هردو تا شون می دادم. به پدرم و مادرم. پس همین كار را كردم. بعدش می دانید چطور شد؟ بله، درست است. نگاه كردم و دیدم كه باز هم، توی قلبم، مقداری جلی خالی مانده. فورا تصمیم گرفتم آن گوشه خالی قلبم را بدهم به چند نفر. چند نفر كه خیلی دوستشان داشتم. و این كاررا كردم. برادر بزرگم، خواهر كوچیكم، پدربزرگم، مادربزرگم، یك دایی مهربان و یك عموی خوش اخلاقم راهم توی قلبم جا دادم. فكركردم حالا دیگر توی قلبم حسابی شلوغ شده. این همه آدم توی قلبی به این كوچكی، مگر می شود؟ اما وقتی نگاه كردم، خداجان! می دانید چی دیدم؟ دیدم كه همه این آدمها، درست توی نصف قلبم جا گرفته اند. درست نصف با این كه خیلی راحت هم ولو شده بودند و می گفتند و می خندیدند. و هیچ گله ای هم از تنگی جا نداشتند.
من وقتی دیدم همه آدمهای خوب را دارم توی قلبم جا می دهم، سعی كردم این عموی پدرم راهم ببرم توی قلبم و یك گوشه بهش جابدهم.اما. جانگرفت. هرچی كردم جا نگرفت.دلم هم سوخت. اما چكاركنم؟ جا نگرفت دیگر. تقصیر من كه نیست حتما تقصیر خودش است. یعنی، راستش هر وقت كه خودش هم، با زحمت و فشار، جا می گرفت، صندوق بزرگ پولهایش بیرون می ماند و او، دوان دوان از قلبم می آمد بیرون تا صندوق را بردارد.


لغات درس

اذیت :آزار دادن
واقعا : به درستی حق : شایسته /سزاوار
تمام تمام : کامل
معلوم: آشکار
عقلم می رسید : من درست فکر می کردم
فورا : سریع و زود
شلوغ : پرسرو صدا
ولو : پخش و پراکنده
حسابی : کامل /فراوان
رضایت : خشنودی
سعی : تلاش و کو شش
تقصیر :سهل انگاری و کو تاهی
یک عالم : مقدار زیاد/ به اندازه وسعت یک دنیا
سراسر :همه/ تمام
کثیف: الوده
عجیب : شگفت انگیز/ شگفت آور
زور گفتن :ظلم وستم کردن
گله :شکایت و دل خوری
مهمان خانه : مسافر خانه

 

0

معنی کلمات درس کژال کلاس هفتم

  • کژال: آهو
  • روناک: روشنایی
  • کابوک: آواز، کبوتر
  • لپ: گونه
  • قنداقه: دورپیچ کودک، ملحفه
  • رولهک فرزند
  • گالش: کفش پلاستیکی
  • خیز کرد: قدم برداشت
  • تیرکی: تیرآهن
  • خیش: وسیله ای برای شخم زدن زمین
  • مویه: ناله
  • دایه: مادر
  • گام انداخت: دوید
  • خرناسه: زوزه
  • معطل: منتظر، بی کار
  • بدرد: پاره کند
  • مجال: فرصت
  • زل زدن : خیره شدن
  • پا برهنه : بدون کفش
  • قوه: نیرو، توان، قدرت
  • تقلا: کوشش، تلاش
  • هق هق: صدای بریده بریده ی گریه طولانی

 

آرایه های ادبی درس کژال

  • دهکده تازه بیدار شده بود: مجاز، کنایه، تشخیص
  • پوست بر تن کژال خراشید: کنایه از ترسیدن
  • مثل علفی در باد می لرزید: تشبیه
  • تپه قد کشیده بود: تشخیص، کنایه از بلندی
  • گرگ دستهایش را مثل تیغه داس….: تشبیه
  • تپه انگار تیرکی شده بود: تشبیه
  • زمین را خیش می کشید: کنایه از زیر و رو کردن
  • سنگ های بیابان را می خراسید: کنایه از ناراحت شدن
  • به موهایش چنگ زد: کنایه از شدت ترس و ناراحتی
  • سنگ ها پایش را کوبیدند: تشخیص
  • باد صدای کژال را غلتاند: تشخیص
  • گام انداخت: کنایه از دویدن
  • دندان بر دندان می سایید: کنایه از عصبانی شدن
  • گلویش را با فریادی بلندتر خراشید: کنایه از فریاد زدن
  • چشم های خون گرفته: کنایه از عصبانیت
  • تمام تنش ترس شده بود: کنایه از ترسیدن
  • اندوهی به وسعت دشت بر دلش گسترده شد: مبالغه، کنایه از ناراحتی و غصه بسیار
  • خاکت بر سر: کنایه از بیچارگی
  • تمام وجود آزاد انگار دستهایش شده بود: تشبیه
  • خرناسه اش تکه تکه می شد: کنایه از خفه شدن
  • نفس داغ گرگ یکباره سرد شد: کنایه از مردن
  • دست ها را ستون کردن : کنایه از تمام قدرت استفاده کردن
0

تعدادجمله ازفرمول زیربه دست می آید .

۱- فعل های حاضر در جمله را می شماریم.

۲- فعل های غایب (حذف شده ) را می شماریم.

۳-شبه جمله -تمام شبه جمله ها به عنوان جمله حساب می شوند

تعداد جمله ها = تعداد فعل های ذکر شده + تعداد فعل های حذف شده + تعداد شبه جمله ها


      مثال : ای مردم ! بدانیدملتی که تلاش کند وپشتکار داشته باشد هم به برخورداری می رسد وهم به موفقیت .
ای مردم + بدانید+ تلاش کند+ داشته باشد +می رسد +می رسد (که حذف شده )
شبه جمله + فعل + فعل + فعل + فعل +(فعل حذف شده)
          گاهی در جمله عبارتی شبیه به فعل می آید که هرگز فعل نیست .مانند مصدر ها ،بنابراین، این گروه هرگز در شمارش، جمله محسوب نمی شوند.
     مثال : هنگام رفت وآمد از خیابان احتیاط کن . ( یک جمله )
  کار کردن وتلاش کردن رمز موفقیت است . ( یک جمله )
          نکته :گاهی فعل ها به صورت مخفف می آیند .درشمارش جمله ها محسوب می شوند 
مثال :من آن نی ام که توراها کنم .(من آن کسی نیستم که تو رارهاکنم )

شبه جمله ها بر دو نوع هستند:

۱- منادا – منادا  را  از حروف ندا تشخیص می دهیم .  حروف ندا عبارتند از : ای ، یا ، ایا ، « ا » در پایان واژه  بدون هیچ علامتی یعنی از لحن نوشته یا ویرگول متوجه می شویم .

۲- صوت ها  عبارتند از :

برای آرزو و دعا :  کاشکی ، کاش ، ای کاش ، آمین ، الهی

برای تشویق    به به ، آفرین ، احسنت ،بارک الله، مرحبا،خوشا

برای تاسف و درد   آه ، درد ، دریغا ، دریغ  ، ای داد ،فریاد ، وای

برای تعجب           به ، وه ، عجب ، چه عجب ، عجبا ، شگفتا

برای تنبیه             امان ، الامان ، مبادا ، زنهار ، هان

برای احترام           چشم ، به چشم ، بله قربان

برای قبول و تصدیق         بله ، آری ، ای ، ای والله ،خیر، نه

برای دستور                خاموش ، ساکت ، یالله ، بسم الله

0

خلاصه تاریخ ادبیات درس ادبیات فارسی پایه هفتم

قیصر امین پور: به قول پرستو در کوچه آفتاب بود که مثل چشمه مثل رودجوشید و در ایینه های ناگهان تنفس صبح را آغاز کرد .

طاهره ایبد: به هوای گل سرخ رفت به باغچه توی گلدان 

محمود کیانوش بنیان گذار شعر کودک میگه: نوک طلایی در باغ ستاره هازبان چیزها را آموخت و آفتاب خانه ما شد.

محمد جواد محبت: در کوچه باغ آسمان گفت: با بال این پرنده سفر کن ویک دفعه رگبار کلمات ریخت.

نصرالله مردانی هم که خون نامه خاک را با ستیغ سخن نوشت و با آ تش نی /قیام نور را راه اندازی کرد

نیما یوشیج : که همان علی اسفندیاری ست و پدر شعر نو گفت: افسانه قصه رنگ پریده / ا ی شب را گوش کن.

نظامی: مخزن الاسرار-لیلی ومجنون - خسرو و

شیرین - هفت پیکر - اسکندر نامه
دکتر علی شریعتی : در کویر /اسلام شناسی /را نوشت و گفت: فاطمه فاطمه است.
سید جعفر شهیدی : تنها  نبود به همراه ابوذر و سجاد و فاطمه و زینب /انقلاب بزرگ را نوشت و با تو جه به محدودیت  در اسلام گفت جنایتکاران به چه چیز  می اندیشند.

اقبال آشتیانی در مجله یادگار خود  در بنادر و جزایر خلیج فارس در کنارخاندان نوبختی تاریخ مغول و وزراسلاجقه را نوشت وتصیح گرگلستان وبوستان

خواجه عبدالله انصاری: در قرن پنجم در هرات به دنیا آمد و به دو زبان فارسی و عربی   منا جات می کردو همین منا جات ها باعث شهرت وی و نگاشتن دو کتاب  مناجات نامه و الهی نامه گردید.                              

جلال الدین محمد بلخی یعنی همان مولانا یا مولوی  در قرن هفتم در بلخ  کتاب مثنوی معنوی را خرید و در آن 26000 بیت نوشت و ازخستگی و شوق در قونیه ترکیه در گذشت.

0

هم خانواده در زبان فارسی

1ـ کلمات هم خانواده : واژه هایِ هم ریشه که با هم ارتباطِ معنایی دارند وعربی هستند،واژه هایِ هم خانواده می گویند. در هم خانواده سه حرفِ اصلی کلمه باید به ترتیب در کلماتِ دیگر تکرار شوند تا با یکدیگر هم خانواده باشند.

مثلاً : کامل دارایِ سه حرفِ  «ک م ل »  است و می تواند با« تکمیل» هم خانواده باشد اما با « کلام » و« کلمه » هم خانواده نیست .چون سه حرفِ اصلی این کلمات « ک ل م» است و ترتیبِ این کلمات بایکدیگر متفاوت است.

کلماتِ زیر (همخانواده ها) را به خاطر بسپارید:

عُلوم: عالِم، عِلم، مُعَلِّم،عُلَما،تَعلیم،تَعَلُّم ، معلوم و...  

قادِر : مَقدور، قدرت ، قَدَر ، قَدّار ، قَدر، قَدیر و...

مسلمان: اسلام، تسلیم، سلام،سالم، سلیم ،سلامت و ...   

ظالِم : ظُلم ، مَظالِم ، مَظلوم ، ظُلُمات، ظُلمَت و ...  

مسائل : مسئله ، سؤال ، سائِل و...

شُغل : شاغِل ، مَشغول ، مَشاغِل ،اشتغال، اشغال و ... 

شاهد : شهید ،شُهدا ، مشهد و ...       

حُضور : حاضِر ، مَحضَر ، حُضّار و...

طالِب : مطلوب، مَطلب ، طَلَب و...     

ظاهِر : تظاهُر، مُتَظاهر،مَظاهر، ظَواهِر، مَظهَر،ظُهور و... 

نَصر : نُصرَت ، ناصِر ، مَنصور، نصیر و ...

0

مترادف (هم معنی ) : به کلماتی می گویند که از نظرِ نوشتن وخواندن با هم فرق دارند، امّا از نظرِ معنی با هم مشترک هستند؛ بعضی از کلمات دو یا چند مترادف دارند. مانند:

تاریکی = ظُلمت     جَمال = زیبایی، قشنگی    علم  = دانش 

پارسا = پرهیزگار    مُتَعالی =  بلند مرتبه    نور = روشنایی  

تلاش = کوشش، سَعی، جَهد    عُطوفَت = مهربانی ، دلسوزی

آوا = صِدا       مُراد = خواسته ، آرزو        خانه = سَرا        

 مَعاش =خرجِ زندگی ، کفافِ زندگی    غوغا = هَیاهو   

عزَّت = بزرگی ، جَلال        جامِه = لباس       

 ناراحت = غمگین، اَفسُرده،دل تنگ

عِیب = عار        غُرور = خودپَسَندی       غم = اندوه          

 مَعصیت =گناه ، سرکشی، عُصیان           بُزرگی = جَلال   

پنهان = نَهان، غِیب          تند = سریع      

 طَریقَت = شیوه ، رَوِش ، راه ،طَریق 

پیدا = آشکار             زندگی = حیات          عمل = کار      

غَرّه = مَغرور                 نَصیحَت = پَند    ذوق = شوق      

رایگان = مُفت ، مَجانی         شاد =خوش حال،سُرور        

مُصِر = اِصرارکننده. پافشاریکننده.سِماجَتکننده                

صَبر= بُردباری،شَکیبایی ،صَبور        

مَشَقَّت = سختی ، دُشواری ، رنج ، تَعب     

سعادَت = خوشبختی ، نیک بختی     

 

متضاد = یا همان تَضاد ( طِباق ،مُتَّضاد ، مُخالف ) : 

دو کلمه از نظر معنی،مُخالف همدیگر باشند.   

نادانی ≠ دانایی       دُرُشت ≠ ریز        استوار ≠ سُست      

آزادی ≠ اِسارَت         کوچک≠ بزرگ             فَقر ≠ ثِروَت   

 لذّت ≠ تَنَفُّر، ناخوشی      شادی≠ غم    روز≠شب     

خنده  ≠  گریه    دانا ≠ نادان    غَمناک ≠خوشحال،شاد        

زِنده ≠  مُرده       خالص ≠ ناخالص        جَهل ≠ عِلم ،دانش

نِفرَت ≠ عِشق             زیبا ≠  زشت                خار≠ گُل 

نَشیب ≠ فَراز     نافرمانی≠ اطاعت            لَیل   ≠  نَهار     

در ≠  دیوار    خُفتِه ≠ بیدار     کافر ≠ مسلمان، غیرمسلمان  

0

کلماتِ مُخَفَّف : شاعِر گاه کلمه ها را به شکلِ کوتاه شده یا « مُخَفَّف » درشعر می آورد، گاهی نیز به خاطِر وزنِ شعر مجبوراست که کلمه ها را مُخَفَّف کند.

" من ارچه در نظر یار ، خاکسار شدم 

رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند

کلمه ی "ارچه " همان " اگر چه" است که به دلیل وزن شعر ، کوتاه شده و به صورت اختصاری آمده است .

​​​کلماتِ زیر به همراهِ مُخَفَّفِ  آن آمده است :

گر =  اگر        ار  =  اگر        ار چه = اگر چه      ور = و اگر سَحرگَهان   =    سَحرگاهان            بُرون  =  بیرون          سِپَه  =  سِپاه                زِ   = از

بِه    =  بهتر                 کِه   = کوچک تر

0

گروه اسمی چیست ؟

به اسم های موجود در یک جمله گروه اسمی می گویند .

گروه چیست ؟ گروه در این جا به معنای اصطلاحی که تا کنون با آن سر و کار داشته اید نیست . یعنی مثلاً ما در زندگی خود تا زمانی که چند چیز در کنار هم قرار نگیرند ، به آن گروه نمی گوییم . مثلاً  ما به مجموع چند نفر گروه می گوییم . ولی هیچ گاه به یک نفر گروه نمی گوییم.

توجّه : گروه در زبان فارسی چنین معنایی ندارد . یعنی ما به یک کلمه ( اسم ) هم گروه می گوییم و به یک اسم با وابسته های آن نیز یک گروه می گوییم .

مثال :  مداد " یک گروه اسمی است . " مداد مشکی " هم یک گروه اسمی است . " چهار مداد مشکی " هم یک گروه اسمی است .

توجّه : در هر گروه یک هسته وجود دارد و ممکن است یک یا چند وابسته نیز وجود داشته باشد .پس وجود هسته اجباری و لازم  و وجود وابسته اختیاری است .

چگونه یک اسم را در جمله تشخیص دهیم ؟

به این جمله دقت کنید :

من برای خرید کفش به بازار رفتم .

سوال : به نظر شما چند گروه اسمی در این جمله هست ؟

پاسخ : 3 گروه

1- من      2- خرید کفش    3- بازار

من ، نهاد است و نهاد همیشه یک گروه اسمی است .

خرید کفش ، پس از حرف اضافه ی " برای " قرار گرفته و متمم است . که "خرید " در این جا هسته و "کفش " وابسته است. 

بازار ، پس از حرف اضافه ی " به " قرار گرفته و متمم است .

می دانیم که متمم ها همیشه اسم هستند . در کل کلماتی که در نقش های مختلف ( متمم ـ مفعول ـ قید ـ مسند ) قرار می گیرند ، اسم هستند .پس شما اگر بتوانید نقش ها را تشخیص دهید گروه ها را هم تشخیص داده اید . حال چگونه هسته و وابسته را از هم تشخیص دهیم .

1- خرید کتاب : اگر کلماتی را دیدید که با کسره به کلمه ی پس از خود متصل می شوند ، هسته هستند .

یعنی در یک گروه اولین کلمه ای که کسره می گیرد " هسته " و بقیه ی کلمات وابسته هستند .

مثال : در گروه " مداد مشکی من " مداد ، هسته و بقیه ی کلمات وابسته هستند . مشکی وابسته و من وابسته ی وابسته است .

سوال : در گروه " این خانه ی بزرگ " هسته و وابسته را مشخص کنید ؟

پاسخ : هسته ←  خانه          وابسته ی پیشین ← این            وابسته ی پسین ← بزرگ

 پس وابسته ها پیش یا پس از اسم قرار می گیرند . از همین رو زبان شناسان وابسته ها را به دو گروه تقسیم می کنند .

1- وابسته های پیشین               2- وابسته های پسین

.........

ادامه این بحث را در انواع صفت و انواع ضمیر ، دنبال کنید