امروز چهارشنبه 02 آبان 1403
0

صفت:

واژه یا گروهی از واژه‌هاست كه درباره اسم توضیح داده و یكی از خصوصیات اسم را از قبیل حالت، مقدار، شماره و مانند آن بیان می‌كند.

صفت از حیث مفهوم به انواع زیر تقسیم می‌شود:

1- بیانی

2- اشاره‌ای

3- شمارشی

4- پرسشی

5- تعجبی

6- مبهم

صفت بیانی:

چگونگی و خصوصیات اسم را مانند رنگ، جنس، شكل، وضع، حجم، مقدار، ارزش و جز آن را می ‌رساند:

زیبایی

كاغذی                                بزرگ

محمد گل+ -    خوشبویی     از بازار+ -     قدیمی    

كوچكی                                فلزی

صورتی

صفت بیانی شامل پنج گونه است:

1- صفت ساده

2- صفت فاعلی

3- صفت مفعولی

4- صفت نسبی

5- صفت لیاقت

صفت اشاره:

در اصل دو لفظ "این" و "آن" هستند كه همراه اسم می‌ آیند. گاهی این صفت ‌ها با كلمات دیگری تركیب‌ شده و صفت‌ های اشاره مركب می ‌سازند.

باید توجه نمود كه اگر این كلمات با اسم همراه نشوند، جزء ضمایر اشاره ‌اند.

این صفت ‌ها جزء صفت ‌های پیشین دسته ‌بندی می ‌شوند:

همین، همان، چنین، چنان، این ‌گونه، این ‌سان، این ‌طور، این‌ چنین، این ‌اندازه، این ‌قدر، این ‌همه، همین ‌قدر، همین ‌اندازه.

این‌گونه دلاوری ‌ها در خور اوست.

این‌ مطلب اشتباه است.

این ‌قدر پول از كجا آورده‌ای؟

صفت‌ های اشاره بدون كسره به اسم بعد از خود متصل می‌ شوند.

صفت شمارشی (عددی)

بیانگر شماره و تعداد چیزی است. صفت‌ های شمارشی به چهارگونه ‌اند:

صفت شمارشی اصلی:

اعدادی كه بدون افزودن پیشوند یا پسوندی، شماره معدود خود را بیان می ‌كنند. عموماً به صورت پیشین به كار می ‌رود.

چهار كتاب فوق، اثر جامی است.

هفتصد سال از مرگ مولانا می ‌گذرد.

چهارده +  فروردین تاریخ آغاز به ‌كار دانشگاه است.

صفت شمارشی ترتیبی:

بیانگر ترتیب قرار گرفتن موصوف را می‌رساند.

این صفت از افزودن "-م" و یا "-مین" به صفت شمارشی اصلی بدست می ‌آید.

 در روز ششم، انسان خلق شد.

 در سوم + ماه گذشته، كجا بودی؟

 در سومین روز از بازی‌ های ....

صفت شمارشی كسری:

صفتی كه یك یا چند جزء از یك یا چند واحد را می ‌رساند. در این صفت ‌ها ابتدا جزء و سپس واحد ذكر می ‌شود.

 دو سوم +  بیماران قلبی، مشكل نارسایی دریچه دارند.

 پنج صدم + تصادفات ناشی از، خواب آلودگی راننده است.

 پنج درصد + حیوانات، در حال انقراض هستند.

صفت شمارشی توزیعی:

موصوف را به بخش ‌های برابر تقسیم می ‌كند.

 یكایك آن ها، از او تشكر كردند.

 دوبدو، نزد حاكم رفتند.               در این جمله دوبدو در نقش قیدی است.

صفت پرسشی:

با آن نوع، چگونگی یا مقدار موصوف پرسش می‌شود. معمولاٌ از نوع صفت ‌های پیشین هستند. باید توجه نمود كه اگر این كلمات با اسم همراه نشوند، جزء ضمایر پرسشی ‌اند.

 چه، كدام، كدامین، چگونه، چطور، چه‌ جور، چه ‌سان، چندم، چندمین، چند، چه ‌قدر، چه ‌اندازه

 كدام ورزش را بیشتر دوست دارید؟

 نفر چندم هستی؟

 هیچ كسی بهتر از او می‌شناسی؟

صفت تعجّبی

صفتی كه همراه اسم آمده و تعجب گوینده از چگونگی یا مقدار موصوف را می ‌رساند. این نوع صفت با تغییر آهنگ گفتار بیان شده و از نوع پیشین است.

 چه معركه‌ای!

 عجب هوایی!

0

کاربرد اسم

اسم در جمله، نقش های گوناگونی را می ‌پذیرد. که عبارتند از:

 1- نقش نهادی                   6- نقش اضافی

  2- نقش مسندی               7- نقش وصفی

  3-  نقش مفعولی              8- نقش تمیزی

  4- نقش متمّمی               9- نقش بدلی

  5- نقش قیدی                  10- نقش ندایی

نقش نهادی:

اسم وقتی نهاد یا مسندالیه است که امری یا چیزی را به آن نسبت دهند؛ به عبارتی در باره آن خبری داده شود. اسم هم به تنهایی و هم با همراهی وابسته‌ هایی می ‌تواند نهاد جمله باشد.

مطابقت فعل با نهاد

اگر نهاد جاندار باشد، فعل در جمع و مفرد با آن مطابقت دارد:

  هما آمد – هما و بابک آمدند.

اگر نهاد جمع غیرجاندار باشد، فعل را هم مفرد و هم جمع می توان آورد:

 شاخه ها شکست – شاخه ها شکستند.

اگر نهاد جمع و اسم معنی یا اسم زمان باشد مانند روزها، سال ها، هفته ها معمولاً فعل را مفرد می آورند:

 سال ها گذشت، ولی وعده ها انجام نیافت.

 دشواری ها گذشت و پیروزی ها نزدیک است.

گاهی از روی احترام برای نهاد مفرد، فعل جمع می آورند:

 استاد تشریف آوردند.  پدرم فرمودند.

اگر نهاد اسم جمع باشد معمولاً فعل آن را هم جمع و هم مفرد می توان آورد:

 جمعیت متفرق شدند = جمعیت متفرق شد

برخی از اسم های جمع فقط با فعل مفرد می آیند:   گله مشغول چرا شد -  قافله گذشت.

نقش مسندی:

 خراسان، استان است.  کاظم، برادر من است.

نقش مفعولی:

مفعول اسمی است که همراه فعل متعدی می آید و کار بر آن، واقع می شود:

 سعید را دیدم. کتابی خریدم.

در زبان فارسی امروزی مفعول به چهار صورت می آید:

همراه “را”، در صورتی که مفعول، معرفه باشد مانند:   علی را دیدم  -  باغ را خریدم.  

همراه “ی”، در صورتی که مفعول، معرفه باشد مانند:   مردی دیدم  -  باغی خریدم.

بدون “را” و “ی”، در این حالت مفعول بیشتر بیان جنس می کند:   حمید کتاب خریده است.

با “را” و “ی”:   اتوبوس مردی را در خیابان زیر گرفت.

مفعول نیز مانند نهاد می توان ضمیر یا صفت جانشین اسم باشد:

که را دیدی؟   او را دیدم. دانشمندی را دیدم.

نقش متممی:

 متمم اسمی است که همراه یکی از حروف اضافه می آید و توضیحی درباره فعل می دهد:

معصوم از خانه به مدرسه رفت. 

منصور مشق هایش را در کلاس با خودکار در دفترش نوشت.

متمم نیز مانند نهاد و مفعول گاهی ضمیر یا صفت است نه اسم:

علی از من کتابی گرفته است.

من از راننده ای آدرس شما را گرفتم.

0

کلمات هم آوا و هم نویسه

این کلمات هم از نظر آوایی و هم نوشتاری، یکی هستند اما در معنی، مختلفند.

شیر: شیر خوردنی      شیر: حیوان
ریش: زخم                   ریش: موی صورت
سیر: نوعی پیازچه   سیر: کسی که گرسنه نیست
زهر: گل و شکوفه       زهر: سَم
بادیه: کاسه مسی      بادیه: بیابان
تنگ : دره ی کوه         تنگ: باریک
گور: گور خر                گور: قبر

خیر: خوبی                 خیر: نه
پیچ: میخ فلزی           پیچ: خم و تاب
شارع: خیابان            شارع: قانون گزار
رسته: رها شده         رسته: صف
دوش: شانه               دوش: دیشب

 کلمات هم آوا در ادامه :

زمین : کره ی خاکی          ضمین : عهده دار

غالب : چیره ، برتر              قالب : شکل

پرتغال : نام کشور              پرتغال : نام میوه

اَلَم : درد                          عَلَم : پرچم

صواب : درست                    ثواب : پاداش ، اجر

بحر : دریا                           بهر : برای

غدیر گودال - آبگیر                قدیر : توانا ، قادر

حول : اطراف                      هول : ترس

غریب : دور از وطن               قریب : نزدیک

قاضی : داور                      غازی : جنگجو

آری : بله                           عاری : بری - پاک

ارز : پول و بهاء                    عرض : پهنا

اساس : پایه و بنیاد             اثاث : وسایل و لوازم

اسم : نام                          اثم : گناه

امل : آرزو                          عمل : کارو تلاش

امارت : فرمانروایی و حکومت       عمارت : بنا

تعلّم : آموختن             تألم : سختی ودرد کشیدن

تهدید : ترساندن     تحدید :حدو اندازه 

حیات : زندگی                حیاط : صحن ، محوطه

حرم : اندرون خانه ، اهل خانه        هرم : پیری

خویش : فامیل ، خود               خیش : گاو آهن

خار : تیغ                         خوار : ذلیل و بی مقدار

قضا : اتفاق                              غذا : خوردنی

قدر : اندازه و ارزش                      غدر : مکرو بی وفایی

معمور : آباد شده         مأمور : فرمانبرو نگهبان

نثر : متن - غیر شعر                 نصر : یاری کردن

خاست : بلند شد                 خواست : طلب کرد

حراست : نگهبانی      حراثت : برز گری - کشاورزی

زهر : سم                                       ظهر : پشت

سفر:یکجانماندن - مسافرت   صفر : ماه دوم قمری

سد : بستن                                       صد : عدد

 

 

کلمات هم نویسه یا هم شکل یا هم نگاشت؛ از نام آن ها پیداست. هم نویسه ها، واژه هایی هستند که در نوشتن شکلی یکسان دارند امّا از نظر معنی و تلفظ متفاوتند. به عبارت دیگر، کلمات هم نویسه(هم نگاشت)؛ نوشتار آن ها مثل هم است ولی شکل آوایی و خوانداری(خوانش) آن ها با هم متفاوت است. واژه هایی مانند:

  • پرَ/پُر
  • دَه/دِه
  • گِل/گُل
  • مِهر/مُهر
  • سَم/سُم
  • تـَنگ/تـُنگ
  • مَشک/مُشک
  • کُشتی/کِشتی

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی//که بسی گُل بدمد باز و تو در گِل باشی(۱)

گوهر مخزن اسرار همان است که بود//حقّه ی مِهر بدان مُهر و نشان است که بود(۲)

0

معنی شعر زنگ آفرینش فارسی هفتم

- معنی ابیات:

- 1)صبح یکی از روز های فصل بهار بود و سال تحصیلی جدید آغاز شده بود.

- 2)بچه ها در کلاس دور هم جمع شده بودند و خوشحال بودند.

- 3)بچه ها مشغول صحبت بودند و در کلاس سروصدا و شلوغ بود.

- 4)هر یکی از بچه ها برگه ای در دست داشتند و قرار بود زنگ انشا شروع شود.

- 5)همین که آموزگار وارد کلاس شد و رسید، خندان گفت:

- 6)برای انشاء موضوع تازه ای داریم. موضوع انشا آرزوی شما در آینده است.

- 7)شبنم بلند شد و گفت: من میخواهم آفتاب شوم( آرایه تشخیص).

- 8)ذره ذره به آسمان بروم و به ابر تبدیل شوم و دوباره به آب تبدیل شوم.

- 9)دانه آرام آرام بروی زمین چرخید و غلت خورد و شروع کرد به خواندن انشای کوچکش.

- 10)در انشایش گفت: به باغی بزرگ تبدیل خواهم شد و همیشه سرسبز خواهم ماند.

- 11)غنچه گفت اگر چه دل تنگم، مانند لبخند باز خواهم شد.

- 12)با باد ملایم بهار و بلبل و باغ، شروع به راز و نیاز با خدا می کنم.

- 13)جوجه گنجشک گفت می خواهم از سنگ بچه ها دور و آزاد باشم.

- 14)روی هر شاخه بنشینم و جیک جیک کنم و از منظره ی آسمان لذت ببرم.

- 15)جوجه ی کوچک پرستو گفت کاش بتوانم با باد همراه شوم.

- 16)تا آسمان های دور کوچ کنم و باز پیامبر خبر آمدن بهار شوم.

- 17)جوجه های کبوتران گفتند ای کاش می توانستیم در کنار هم باشیم.

- 18)توی گلدسته های یک گنبد، همه وقت زیارت کننده ی حرم باشیم.

- 19)زنگ تفریح را که زنجره زد(نوعی حشره)، دوباره در کلاس سروصدا و شلوغ شد.

- 20)همه ی بچه ها به طرفی رفتند و معلم دوباره تنها شد.

- 21)معلم زیر لب می گفت چه آرزو های قشنگی دارید!

- ۲۲)ای کاش روزی به آرزوی خود برسید. این آرزوی من است!

- لغات درس زنگ آفرینش :

- حرم: داخل مکان زیارتی

- گرم: مشغول، سر گرم

- غوغا: آشوب و فریاد، همهمه

- انگار: گویی

- ذره ذره :کم کم

- ابد: جاودان

- غلتید: از پهلوی به پهلوی دیگر چرخید

- موضوع: مطلب

- دل تنگ: ناراحت، غمگین

- فارغ: آسوده، راحت

- افق: کرانه های اسمان

- پیغمبر: پیام آور
- گلدسته: مناره

- گنبد: سقف بزرگ که به شکل نیم کره است

- زائر : دیدار کننده

- کام : آرزو میل خواسته

- زنجره : سیر سیرک نوعی حشره که از خود صدا تولید می کند

دانش های زبانی و ادبی

- نکتۀاوّل :

به بیت های زیر توجّه کنید:

زنگ تفریح را که زنجره زد    

باز هم در کلاس غوغا شد

هریک از بچّه ها به سویی رفت

و معلّم دوباره تنها شد

بیت های بالا از بخش هایی تشکیل شده است، مانند:

هر یک از بچّه ها به سویی رفت

هر یک از این بخش ها، دارای معنی کامل است. به این بخش ها جمله می گویند. هنگام سخن گفتن یا نوشتن، برای انتقال پیام به  شنونده یا خواننده از جمله استفاده می شود.

- نکته دوم:

به این بیت توجه کنید:

شبنم از روی برگ گل برخاست                 

گفت : می خواهم آفتاب شوم

مى دانیم که سخن گفتن،ویژگى انسان است وبراى شبنم امکانپذیرنیست. دراین سروده،شبنم به انسانى تشبیه شده است که مى تواندبرخیزد و سخن بگوید. هرگاه ویژگى هاى انسان رابه غیرانسان نسبت دهیم، به آن «شخصیت بخشى یاتشخیص مى گویند.

یکی از زیبایى هاى ادبى، شخصیت بخشى به اشیاست.

0

معنی حکایت اندرز پدر فارسی هفتم

- حکایت: اندرز پدر

یاد دارم که در ایّام طفولیّت متعبّد و شب خیز بودم. شبی در خدمت پدر، رحمه اللّه علیه، نشسته بودم و همه شب دیده برهم نبسته و مُصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفه اى گرد ما خفته. پدر را گفتم: از اینان یکی سر بر نم دارد که دوگانه ای بگزارد. چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند.
گفت: جان پدر! تو نیز اگر بخفتى، به از آن که در پوستین خلق افتی.
#گلستان_سعدی

- معنی :
یادم هست که در دوران کودکی شب ها بر می خاستم و به عبادت می پرداختم. یک شب در حضور پدرم (که رحمت خدا بر او باد) نشسته بودم و تمام شب بیدار بودم و مشغول خواندن قرآن و گروهی در اطراف ما خوابیده بودند. به پدرم گفتم: در بین این جماعت حتی یک نفر از خواب بیدار نمی شود تا نماز صبح بخواند. آنچنان در خواب غفلت و بی خبری از یاد خدا فرو رفته اند که انگار در خواب نیستند بلکه مرده اند.
پدر گفت: فرزند عزیزم تو هم اگر می خوابیدی بهتر از آن بود که از مردم غیبت می کردی.

معنی کلمات حکایت درس اندرز پدر

- ایام: روزها

- طفولیت: خردسالی

- متعب‍د: عبادت کننده

- دیده: چشم

- گویی: انگار

- مصحف: کتاب اسمانی/قران

- طایفه: گروه

- رحمه الله علیه: خداوند او را رحمت کند

- دو گانه: نماز صبح

- به: بهتر

- بگزارد: به جای اورد

- در پوستین خلق افتادن کنایه از غیبت کردن است

- سر بر نمی دارد: کنایه از بیدار نمی شود

0

✅ معنی و آرایه هاکلمه ها و عبارت های مهم این درس و معنی آن ها:

 

کنجکاوی خستگی ناپذیر: کنجکاوی بیش از حد و سیرنشدنی

فراگرفتن: فهمیدن، دریافتن

نگاه های تشنه: مشتاق 

درس بزرگ طبیعت: در اینجا طبیعت به درس بزرگ تشبیه شده. طبیعت مشبه و درس بزرگ مشبه به است.

چشم می دادم: با توجه زیاد نگاه می کردم و می دیدم.

دل می دادم: علاقه نشان می دادم.

روحم چنان غرق فهمیدن بود که از هیجان می لرزید: لرزیدن برای روح تشخیص است.

چشمه های معرفت: معرفت به چشمه تشبیه شده است.

از درون من سرباز خواهند کرد: از درون من جاری می شوند.

آب های زلال و سرد و گوارای فهم و دانایی: تشبیه فهم و دانایی به آب های زلال و سرد و گوارا

عظمت: بزرگی

جلال: شکوه

جاذبه: زیبایی، جذابیت

خالق: آفریننده

اعجاز: معجزه

جوشش: جاری شدن

مذاب: ذوب شده

آب، این روح مذاب امید و زندگی: تشبیه

زلال: پاک، شفاف

سیراب: سیر از خوردن آب

برافراشته بودند: بالا برده بودند

دیرینه: قدیمی، کهن

آداب دان: آشنا به آداب معاشرت

برگ درختان سبز، در نظر هوشیار              هر ورقش دفتری است، معرفت کردگار

هر ورقی از برگ درختان سبز در نگاه انسان عاقل و هوشمند مانند دفتری است که خدا را به او می شناساند.

تشبیه برگ درختان سبز به دفتر

- بند اول 

کنجکاوی : پرسشگری

کشف کردن : پیدا کردن

( نوجوانی ، کنجکاوی ، خستگی ناپذیری ) و ( فراگرفتن، فهمیدن، کشف کردن ) مراعات نظیر دارند.

سر زدن : کنایه از دیدار و بازدید

- بند دوم 

نگاه های کنجکاوانه : دقیق

نگاه های تشنه : تشخیص

درس بزرگ طبیعت : تشبیه

گوش، چشم ، دل ، روح : مراعات نظیر یا تناسب

گوش و چشم دادن : با دقت گوش دادن و با دقت نگاه کردن

دل دادن : عاشق شدن و کنایه از با تمام وجود توجه کردن

روحم چنان غرق فهمیدن بود : روح و جانم لبریز درک کردن بود

روحم از هیجان می لرزید: تشخیص

چشمه های معرفت : تشبیه

سر باز کردن : جاری شدن

چشمه های معرفت از درون من سر باز خواهند کرد : تمام وجود پر از معرفت و شناخت خدا خواهد شد

آب های زلال و .. فهم و دانایی : تشبیه

آب ،سرد،زلال،گوارا : مراعات نظیر

کلاس شگفت آفرینش : تشبیه

عظمت و جلال: ترادف

 

- بند سوم 

غرقه : محو ، مبهوت

نوازش لطیف آب : تشخیص

آب ، جوشش ، چشمه ، لطیف ،خنکی : تناسب

 

- بند چهارم 

روح مذاب : اشاره به جاری و روان بودن آب که مانند روح ، صفت زندگی بخشی دارد

تشبیه آب به روح

آب می رفت : تشخیص

دهان خشک زمین : تشخیص

نگاه های پژمرده ی درختان : تشخیص

درخت تشنه : تشخیص

رگ های خشکیده جوی های مزرعه : تشبیه

کوچه باغ های مرده : تشخیص

- بند اول 

سبزه ها و کشته های سیراب : تشخیص

شاخه ی دست : اضافه تشبیهی

دعا می کردند : تشخیص
اشاره به بیت مولوی :
این درختانند همچون خاکیان / دست ها بر کرده اند از خاکدان
با زبان سبز و …

گوش نسیم : تشخیص

آمین : درخواست اجابت دعا

آمین می گفتند : تشخیص

باغ و صحرا و درخت و بوته : تناسب

رفاقت و خویشاوندی با ساقه ها : تشخیص

عظمت و بزرگی : ترادف

- بند دوم 

نسیم مانند مادری مهربان : تشبیه

ادب می آموزد : تشخیص

کودکان : استعاره از گیاهان

کودک ،جوان ، نوزاد : تناسب

تشبیه نهال ها به نوجوان و بوته ها به نوزاد

احترام و ‌وداع نهال ها : تشخیص

خم شدن سر بوته ها برای وداع : تشخیص

سبزه های معصوم : تشخیص

تشبیه برگ سبز درختان به کتابی برای خداشناسی

برگ درختان، نظر هوشیار، ورقش : ترکیب اضافی

درختان سبز : ترکیب وصفی

0

آینده ساز  ( ترکیت وصفی ) صفت تفضیلی  آینده سازتر ، آینده سازترین

*جوان و نوجوان ، چشمه جوشان نیرو و استعداد است . ( جمله ادبی )

در این جمله آرایه ادبی  تشبیه بکار رفته است .  جوان و نوجوانان ( مشبه ) به  چشمه   ( مشبه به ) جوشان نیرو و استعداد( وجه شبه ) و ادات شبه محذوف است .

استعداد = توانایی  درونی

*جوان ،یعنی آینده ، جوان خوب برای یک  کشور ، یعنی آینده خوب ، جوانان و نوجوانان ما  اهل فکر کردن ، دریافتن و تحلیل کردن هستند.

فکر کردن ، دریافتن و تحلیل کردن ( مصدر  و جزء اسم ها هستند ) و ( مراعات النظیر هستند )

دریافتن = فهمیدند / تحلیل کردن = پردازش کردن

*این هم امتیاز دیگری است .

امتیاز = وجه تمایز

*همه آنجه در تحلیل های دشمنان این ملت و این کشور به عنوان نقطه مرکزی  مشاهده می شود . ( جمله )

مشاهده می شود = دیده می شود ( هم خانواده  : شاهد، شواهد ، شهود )

*این است که این نسل جوان و پر شور و آینده ساز  را از راه های مختلف برای ساختن ایران آباد و آزاد و مومن و پاکیزه آینده ، ناتوان کنند.(جمله)

جوان ، پرشور و آینده ساز ( مراعات النظیر ) /  آباد و آزاد و مومن و پاکیزه آینده ( مراعات النظیر )

مومن = با ایمان ، کسی که دارای ایمان است ( هم خانواده : امین ، امن ، امنیت )  / ناتوان = عاجز

*اما به رغم تلاش های دشمنان ، واقعیت ، عکس این است .( جمله )

رغم = با وجود ، برخلاف  / واقعیت = حقیقت موضوع  / عکی این = خلاف این

*من به هیچ وجه قبول نمی کنم حرف ها و تحلیل های کسانی را  که گاهی در برخی از مطبوعات یا رسانه ها از انجراف نسل جوان سخن می گویند . ( جمله )

به هیچ وجه = به هیچ صورت و شکل  / مطبوعات = روزنامه ها ، هر چیزی که چاپ شود ( از ریشه طبع یعنی چاپ و مفرد آن مطبوعه)/رسانه – صدا و سیما  / انحراف = ازراه درست خارج شدن

*این طور نیست . ( جمله )

*اگر گاهی اشتباه و خطایی از جوان سر بزند ،

اشتباه و خطایی ( مترادف هستند )

سر بزند = دچار مشکل شوند

*با توجه به دل پاک و نورانی جوان ، این اشتباه کاملا قابل جبران است .

دل پاک و نورانی ( مراعات النظیر )  /  دل پاک ( ترکیب وصفی ) /  اشتباه کاملا قابل جبران است ( می توانند اشتباه خود را جبران کند)

* اینها چرا  صَلاح و پاکدامنی و پارسایی و صداقت جوانان را نمی بینند؟ (وجه پرسشی )

صَلاح = درستکاری ( هم خانواده : مصلح ، اصلاح ) /پاکدامنی = دوری از گناه /پارسایی = زهد و تقوا /صداقت =راستگویی ( هم خانواده : صادق ، صدق )

پاکدامنی و پارسایی و صداقت ( مراعات النظیر )

*چرا شور و شعور جوانان را نمی بینند؟( وجه پرسشی – نوع زبانی )

* متخصصان و دانشمندان جهانی مجبور شده اند؛

متخصصان و دانشمندان ( جمع نشانه دار با - ان - ) ( هم خانواده متخصصان: تخصص ، اختصاص ، مختص )

* اعتراف کنندکه جوانان ما با پشتوانه ایمان و همت و غیرت ، توانسته اند استعداد جوشان و پنهان خود را آشکار کنند .

اعتراف کنند = بازگو کنند ( هم خانواده : معترف )  / همت = تلاش و اراده / غیرت = آبرو ، مردانگی داشتن

ایمان و همت و غیرت ( مراعات النظیر )  / استعدادِجوشان ( ترکیب وصفی ) جوشان و پنهان ( مراعات النظیر )

*وقتی جوان های ما خرمشهر را باز پس گرفته بودند ، اوایل ریاست جمهوری بنده بود .

بازپس ( قید تکرار )  / باز پس گرفته بودند = دوباره پس گرفتند / اوایل= اول  ( جمع مکسر ) نکته قابل توجه : جمع مکسر نوعی از جمع می باشد که نشانه ندارد و از مفهوم کلمات وجمله جمع بودن آن را دریافت می کنیم .

* یک هیأت جهانی به ایران آمد .

هیآت = دسته و گروه

* و رئیس آن به من گفت :

جمله نوعش زبانی است و وجه آن خبری است .

* امروز در دنیاو ضع  شما با یک سال پیش ، از زمین  تا آسمان تفاوت کرده است .

از زمین تا آسمان تفاوت کرده است ( کنایه است یعنی به کلی تغییر کرده است )

* راست می  گفت .

* دنیا باور نمی کرد (ایمان نداشت ، عقیده نداشت )

*جوانان ما ، بسیجیان ما و ارتش ما بتوانند خرمشهر را با آن همه استحکاماتی که دشمن و پشتیبانانش درست کرده بودند ، پس بگیرند .

بسیجیان ما و ارتش ما ( مراعات النظیر) 

استحکاماتی =  پشتوانه ، موانعی که برای مقابله با دشمن ساخته می شود ( هم خانواده : مستحکم ، محکم) / پشتیبانانش = حامیانش

* جامعه ما بحمدالله  از میلیون ها جوان و دختر و پسر برخوردار است .

بحمدالله = به شکر خدا ( واژه عربی ) / برخوردار = شامل (از محاسن زیادی برخوردار است )

* این مایه افتخار برای ملت ماست .

مایه= باعث، سبب  ( مایع به معنای یکی از حالت های ماده که جامد ، مایع ، گاز است )  / افتخار = سر بلندی (هم خانواده : مفاخر ، فاخر)

* این ملت بایدبه وجود این همه جوان ،  این همه استعداد و این همه دل پاک و نورانی ببالد .

دل پاک و نورانی ( مراعات النظیر) / ببالد = افتخار کند

* جوان هم باید به کشور خود ، به انقلاب خود ، به نظام اسلامی خود و به پرچم بر افراشته اسلام خود ببالد و آینده را بسازد. (5 جمله )

ببالد در پایان جملات بالا به قرینه لفظی حذف شده است .

برافراشته = بلندکرده

* آینده با حرف ، ساخته نمی شود ؛

باید برای رسیدن به هدف عمل کرد (به عمل کار برآید به سخندانی نیست )

* با کار هوشمندانه و مومنانه ساخته می شود ؛

* باید کار کنید. (فعل امر )

* آن هم کار هوشمندانه و برخوردار از پشتوانه ایمان .

* به شما جوانان به عنوان فرزندان عزیز و پاره های دل این ملت .... می گویم:

عزیز =گرانقدر ( عزیزترین چیز )

* عزیزان من ، کار کنید؛( ای حرف ندا حذف شده است / عزیز ان  منادا می باشد و با هم یک شبه جمله است )

* امروز دشمنان نمی خواهند دانشگاه  و درس و مدرسه و معلم باشد .

دانشگاه و درس و مدرسه و معلم ( مراعات النظیر )

* دشمان ما نمی خواهند میلیون ها جوان با درس خواندن و حفظ ایمان و رستگاری  و پارسایی و پاکدامنی شان دراین منطقه فردای شکوهمندی را برای ایران مقتدر به وجود بیاورند.

خواندن ( مصدر ) ( توجه کنید : مصدر شخص و شمار ندارد و زمان بندی ندارد و ( ن ) مصدری دارد به جای شناسه و مصدر انجام دادن کار یا روی دادن حالتی را توضیح می دهد ، مثلا خواندن  به کا رخواندن و نوشتن به کار نوشتن اشاره دارد و این مطالب تفاوت فعل و مصدر است   / پارسایی و پاکدامنی ( مترادف )

دشمنان ما نمی خواهند = دشمنان ما نمی خواهند کشور علم داشته باشد/ حفظ ایمان = نگهداری ایمان(هم خانواده : حافظ ، حفظ ، محافظت  )   فردای =آینده / شکوهمندی= با شکوه ، با عظمتمقتدر= پر توان ، با قدرت  (هم خانواده : قادر ، قدرت ، مقدر ) 

*ایمان و پاکدامنی تان را حفظ کنید . ( فعل امر )

* درستان را خوب بخوانید .( فعل امر)

*و جوانی تان را قدر بدانید؛ ( فعل امر )

قدر بدانید= برایش ارزش قایل شوید

*این نیرو و نشاط باید در راه به دست آوردن این ارزش های والا خرج شود ، وقعتش هم آلان است .

نیرو و نشاط ( مراعات النظیر )/ به دست آوردن ( مصدر ) / ارزش های والا ( ترکیب وصفی )ارزش (مضاف) های ( مضاف الیه) والا ( صفت بیانی )

والا = برتر و ناب ( هم خانواده: متعال ، تعالی )/ الان= اکنون

*شما امروز در سال های طلایی عمر خود قرار دارید و خدای متعال هم به شما کمک خواهد کرد.

سال های طلایی ( ترکیب وصفی )    سال (موصوف )    طلایی ( صفت ) خواهند کرد ( فعل مستقبل ، آینده )

متعال = بلند مرتبه ( هم خانواده : عالی ، اعلی ، علی )

* از این فرصت خوب زندگی و از دامان گرم و مهربان نظام اسلامی و انقلاب اسلامی – که بحمدالله توانسته این همه جوان مومن و خوب را در درون خویش پرورش دهد- بهترین استفاده را بکنید.

دامان گرم و مهربان نظام اسلامی ( آرایه تشخیص )  / گرم و مهربان ( مراعات النظیر)دامان گرم و مهربان ( ترکیب وصفی )

بحمدالله = به شکر خدا / مومن = با ایمان ( هم خانواده : امن ، امین ، امنیت )

0

بابهاری که می رسدازراه

قالب شعر : چهار پاره

  شاعر : محبت جواد محبت 

روشن و گرم و زندگی پرداز                       

آسمان مثل یک تبسم شد

معنی : آسمان همانند لبخندی دلنشین و با محبت ٬ روشن شد ( آسمان صاف شد وابرهای تیره کنار رفت ) و امید به زندگی را در دل ها زنده کرد.

نکته آرایه ای: آسمان مثل یک تبسم شد=تشبیه

هر چه سرما و هرچه دل سردی                

پر زد آهسته از نظر گم شد

معنی : سرما و افسردگی و ناامیدی ٬ آهسته از نظر ها پنهان شد.

نکته آرایه ای : دل سردی = کنایه از ناامیدی ٬ افسردگی ٬ متضاد دل گرمی

بانسیمی که زندگی دراوست                                  

باز چشم جوانه ای وا شد

معنی : نسیم زندگی بخش ٬ دوباره جوانه ها و سبزه ها را شکوفا کرد.

نکته آرایه ای: واشدن چشم جوانه = تشخیص

بردرختی شکوفه ای خندید                                        

در کتابی بهار معنا شد

معنی : شکوفه ی درخت همانند لبخندی باز شد و دوباره بهار ٬ جهان را زیبا کرد.

کتاب در اینجا به معنی جهان است.

نکته آرایه ای : خندیدن شکوفه = جان بخشی به اشیا/شکوفه ودرخت وبهار=مراعات نظیر

با بهاری که می رسد از راه                        

سبز شو ٬ تازه شو ٬ بهاری شو

معنی : به همراه فصل بهار ٬ شاداب و سرزنده شو و خودت را تغییر بده .

مثل یک شاخه گل جوانه بزن                    

مثل یک چشمه سار ٬ جاری شو

معنی : همانند شاخه گل ٬ جوانه بزن و مانند چشمه ٬ زندگی را از سر بگیر و در تلاش و حرکت باش.

نکته آرایه ای : مثل یک شاخه گل و مثل یک چشمه سار = تشبیه

زندگی بر تو می زند لبخند                             

هست وقت شکفتنت امروز

معنی : زندگی به تو می گوید که الآن وقت تلاش و شادابی و نشاط است .

نکته آرایه ای : لبخند زدن زندگی = تشخیص

​​​​

بهتر از هر چه هست در دنیا     با خدا راز گفتنت امروز

معنی : در دنیا بهترین چیز٬ مناجات و عبادت کردن خداوند است.

0

درس ششم فارسی هفتم: قلب کوچکم را به چه کسی بدهم؟

من قلب كوچولویی دارم. خیلی كوچولو. خیلی خیلی كوچولو.مادر بزرگم می گوید: قلب آدم نباید خالی بماند، مثل گلدان خالی زشت است و آدم را اذیت می كند. برای همین هم مدتی است فكر میكنم این قلب كوچولو را به چه كسی باید بدهم. یعنی، راستش ، چطور بگوبم؟ دلم می خواهد تمام تمام این قلب كوچولو را مثل یك خانه قشنگ كوچولو به كسی بدهم كه خیلی خیلی دوستش دارم یا. نمی دانم. كسی كه خیلی خوب است. كسی كه واقعا حقش است توی قلب كوچولو و تمیز من خانه داشته باشد. خب راست می گویم دیگر. نه؟ پدرم می گوید: قلب، مهمان خانه نیست كه آدمها بیایند، دوسه ساعت یا دوسه روزی توی آن بمانند و بعد بروند. قلب، لانه گنجشك نیست كه در بهار ساخته بشود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد. قلب، راستش نمی دانم چیست، اما این را می دانم كه فقط جای آدمهای خیلی خیلی خوب است برای همیشه.
خب . بعد از مدتها فكر كردم، تصمیم گرفتم قلبم را بدهم به مادرم، تمام قلبم را . تمام تمامش را بدهم به مادرم، و این كاررا هم كردم.اما . اما وقتی به قلبم نگاه كردم دیدم، با این كه مادر خوبم توی قلبم جاگرفته، خیلی هم راحت است، باز هم نصف قلبم خالی مانده. خب معلوم است. من از اول هم باید عقلم می رسید و قلبم را به هردو تا شون می دادم. به پدرم و مادرم. پس همین كار را كردم. بعدش می دانید چطور شد؟ بله، درست است. نگاه كردم و دیدم كه باز هم، توی قلبم، مقداری جلی خالی مانده. فورا تصمیم گرفتم آن گوشه خالی قلبم را بدهم به چند نفر. چند نفر كه خیلی دوستشان داشتم. و این كاررا كردم. برادر بزرگم، خواهر كوچیكم، پدربزرگم، مادربزرگم، یك دایی مهربان و یك عموی خوش اخلاقم راهم توی قلبم جا دادم. فكركردم حالا دیگر توی قلبم حسابی شلوغ شده. این همه آدم توی قلبی به این كوچكی، مگر می شود؟ اما وقتی نگاه كردم، خداجان! می دانید چی دیدم؟ دیدم كه همه این آدمها، درست توی نصف قلبم جا گرفته اند. درست نصف با این كه خیلی راحت هم ولو شده بودند و می گفتند و می خندیدند. و هیچ گله ای هم از تنگی جا نداشتند.
من وقتی دیدم همه آدمهای خوب را دارم توی قلبم جا می دهم، سعی كردم این عموی پدرم راهم ببرم توی قلبم و یك گوشه بهش جابدهم.اما. جانگرفت. هرچی كردم جا نگرفت.دلم هم سوخت. اما چكاركنم؟ جا نگرفت دیگر. تقصیر من كه نیست حتما تقصیر خودش است. یعنی، راستش هر وقت كه خودش هم، با زحمت و فشار، جا می گرفت، صندوق بزرگ پولهایش بیرون می ماند و او، دوان دوان از قلبم می آمد بیرون تا صندوق را بردارد.


لغات درس

اذیت :آزار دادن
واقعا : به درستی حق : شایسته /سزاوار
تمام تمام : کامل
معلوم: آشکار
عقلم می رسید : من درست فکر می کردم
فورا : سریع و زود
شلوغ : پرسرو صدا
ولو : پخش و پراکنده
حسابی : کامل /فراوان
رضایت : خشنودی
سعی : تلاش و کو شش
تقصیر :سهل انگاری و کو تاهی
یک عالم : مقدار زیاد/ به اندازه وسعت یک دنیا
سراسر :همه/ تمام
کثیف: الوده
عجیب : شگفت انگیز/ شگفت آور
زور گفتن :ظلم وستم کردن
گله :شکایت و دل خوری
مهمان خانه : مسافر خانه

 

0

معنی کلمات درس کژال کلاس هفتم

  • کژال: آهو
  • روناک: روشنایی
  • کابوک: آواز، کبوتر
  • لپ: گونه
  • قنداقه: دورپیچ کودک، ملحفه
  • رولهک فرزند
  • گالش: کفش پلاستیکی
  • خیز کرد: قدم برداشت
  • تیرکی: تیرآهن
  • خیش: وسیله ای برای شخم زدن زمین
  • مویه: ناله
  • دایه: مادر
  • گام انداخت: دوید
  • خرناسه: زوزه
  • معطل: منتظر، بی کار
  • بدرد: پاره کند
  • مجال: فرصت
  • زل زدن : خیره شدن
  • پا برهنه : بدون کفش
  • قوه: نیرو، توان، قدرت
  • تقلا: کوشش، تلاش
  • هق هق: صدای بریده بریده ی گریه طولانی

 

آرایه های ادبی درس کژال

  • دهکده تازه بیدار شده بود: مجاز، کنایه، تشخیص
  • پوست بر تن کژال خراشید: کنایه از ترسیدن
  • مثل علفی در باد می لرزید: تشبیه
  • تپه قد کشیده بود: تشخیص، کنایه از بلندی
  • گرگ دستهایش را مثل تیغه داس….: تشبیه
  • تپه انگار تیرکی شده بود: تشبیه
  • زمین را خیش می کشید: کنایه از زیر و رو کردن
  • سنگ های بیابان را می خراسید: کنایه از ناراحت شدن
  • به موهایش چنگ زد: کنایه از شدت ترس و ناراحتی
  • سنگ ها پایش را کوبیدند: تشخیص
  • باد صدای کژال را غلتاند: تشخیص
  • گام انداخت: کنایه از دویدن
  • دندان بر دندان می سایید: کنایه از عصبانی شدن
  • گلویش را با فریادی بلندتر خراشید: کنایه از فریاد زدن
  • چشم های خون گرفته: کنایه از عصبانیت
  • تمام تنش ترس شده بود: کنایه از ترسیدن
  • اندوهی به وسعت دشت بر دلش گسترده شد: مبالغه، کنایه از ناراحتی و غصه بسیار
  • خاکت بر سر: کنایه از بیچارگی
  • تمام وجود آزاد انگار دستهایش شده بود: تشبیه
  • خرناسه اش تکه تکه می شد: کنایه از خفه شدن
  • نفس داغ گرگ یکباره سرد شد: کنایه از مردن
  • دست ها را ستون کردن : کنایه از تمام قدرت استفاده کردن