امروز پنجشنبه 03 آبان 1403
0

پرسش های متن 

1- برای انجام چه کارهایی به انرژی نیاز دارید؟ 

راه رفتن - بر داشتن اجسام - ورزش کردن – و.... به طور کلی برای انجام هر کاری به انرژی نیاز داریم. 

آزمایش کنید 

فعّالیّت های زیر را انجام دهید و بگویید در هر مورد انرژی چه تغییری می کند؟ 

1- دست های خود را به هم مالش دهید تا احساس گرما کنید. 

انرژی حرکتی ماهیچه های دست ما بر اثر نیروی اصطکاک به گرما تبدیل می شود. 

2- فرفره ی کاغذی را بالای منبع گرما(بخاری)قرار دهید تا به چرخش درآید. 

انرژی گرمایی بخاری به انرژی حرکتی در فرفره تبدیل می شود. 

3- با مداد بر لبه ی لیوان ضربه بزنید تا صدا تولید شود. 

انرژی حرکتی دست ما به وسیله مداد به لیوان منتقل می شود و به انرژی صوتی تبدیل می شود.

4- توپی را مطابق شکل پرتاب کرده تا با اسباب بازی ها برخورد کند و آن ها را به حرکت در آورد. 

انرژی حرکتی دست ما به توپ منتقل می شود و توپ را به حرکت در می آورد و در بر خورد توپ با اسباب بازی ها این انرژی حرکتی از توپ به اسباب بازی ها منتقل می شود. 

5- بر روی طبل پلاستیکی چند دانه برنج بریزید و سپس در نزدیکی پوسته ی طبل صدای محکمی ایجاد کنید. 

انرژی صوتی کنار طبل مولکول های هوا را به حرکت در می آورد و به انرژی حرکتی تبدیل می شود و حرکت مولکول های هوا به طبل منتقل شده و طبل را به لرزش در می آورد و لرزش طبل باعث لرزش دانه های برنج می شود.(صوتی به حرکتی و سپس حرکتی به حرکتی) 

2- چند شکل از انرژی را نام ببرید؟ 

انرژی به شکل های گوناگون مانند انرژی حرکتی، گرمایی، نورانی و صوتی دیده می شود و دائماً ازشکلی به شکل دیگر تغییر می کند. 

3- انرژی مواد خوراکی از کجا به دست می آید؟ 

از نور خورشید است که در گیاهان سبز غذا ساخته می شود و در آن ها ذخیره می شود. 

4- انرژی نورانی خورشید به چه شکلی در گیاهان ذخیره می شود؟ 

انرژی شیمیایی 

5- انرژی شیمیایی چیست؟ 

انرژی ذخیره شده در گیاهان و میوه ها و سوخت هایی مانند زغال سنگ، نفت، گاز طبیعی و چوب را انرژی شیمیایی گویند. 

6- انرژی شیمیایی بیش تر به چه انرژی هایی تبدیل می شود؟ 

ااین انرژی در اثر سوخت ساز در بدن ما یا به هنگام سوختن سوخت هایی مانند 

زغال سنگ، نفت، گاز طبیعی و چوب به شکل های مورد نیاز ما مانند گرما و حرکت تبدیل می شوند. 

7- چه چیزهایی می توانند انرژی ذخیره کنند؟ 

گیاهان و میوه ها – سوخت های فسیلی - باطری - مواد منفجره 

8- وقتی چراغ قوه یا اسباب بازی متحرک را به کار می اندازید، انرژی چگونه تغییر می کند؟ 

در چراغ قوه انرژی پتانسیل شیمیایی ذخیره شده در باطری به انرژی نورانی تبدیل می شود و در اسباب بازی حرکتی، این انرژی به انرژی حرکتی تبدیل می شود. 

ایستگاه فکر 

بعضی مواد مانند مواد غذایی و سوخت ها به طور طبیعی انرژی ذخیره می کنند و بعضی از وسایل هم مانند باتری ها می توانند انرژی ذخیره کنند. آیا تاکنون مواردی مشاهده کرده اید که بتوان در جسمی انرژی ذخیره کرد؟ چگونه؟ 

بله اگر فنر را فشرده کنیم در آن انرژی ذخیره می شود و همین طور اگر زه کمان را بکشیم در آن انرژی ذخیره شده است. 

آزمایش کنید 

1-ظرف آبی تهیّه کنید و سنگ کوچکی را ابتدا از ارتفاع ٢٠ سانتی متری و سپس از ارتفاع 4٠ سانتی متری و بار سوم از ارتفاع 6٠ سانتی متری داخل ظرف رها کنید. چه مشاهده می کنید؟ 

وقتی سنگ به داخل آب می افتد آب به اطراف پخش می شود و هر چه ارتفاع بیش تر می شود آب با شدت بیش تری با اطراف پرت می شود. 

2- در کدام ارتفاع آب بیش تری به اطراف پاشیده می شود؟ 

در ارتفاع 60 سانتی متری 

3-آیا بالابردن سنگ باعث ذخیره شدن انرژی در آن می شود؟ 

بله و هرچه سنگ را بالا تر ببریم انرژی بیش تری در آن ذخیره می شود. 

4-در چه نوع فعّالیّت ها و ورزش هایی بالارفتن باعث ذخیره شدن انرژی می شود؟ 

وزنه بردای - اسکی پرشی – چتر بازی - شیرجه 

آزمایش کنید 

1-یک اسباب بازی کوکی(فنردار)تهیّه کنید و آن را کوک کرده و رها کنید. 

وقتی اسباب بازی را کوک می کنیم فنر آن فشرده می شود در نتیجه انرژی در آن ذخیره می شود و زمانی که اسباب بازی را رها می کنیم انرژ ی آزاد شده و باعث حرکت اسباب بازی می شود. 

2-بار دیگر آن را بیش تر کوک کنید. چه مشاهده می کنید؟ 

این بار اسباب بازی با انرژی بیش تری حرکت خواهد کرد. 

3-در کدام حالت انرژی جسم پس از رها شدن بیش تر است؟ 

در حالت دوم چون انرژی ذخیره شده در فنر آن بیش تر است. 

ایستگاه فکر 

هنگامی که ماشین اسباب بازی یا عروسک خود را کوک می کنید، چه انرژی هایی به یک دیگر تبدیل می شوند؟ 

انرژی شیمیایی مواد غذایی که ما خورده ایم به انرژی حرکتی ماهیچه ها تبدیل خواهد شد سپس انرژی حرکتی ماهیچه های ما به صورت انرژی پتانسیل در فنر ذخیره می شود. 

9- انرژی آب ذخیره شده در پشت سد چگونه به انرژی الکتریکی تبدیل می شود؟ 

وقتی آب از بالای آبشار سرازیر می شود انرژی که به علّت قرار گرفتن در ارتفاع در آب ذخیره شده است با سقوط آب به تدریج به انرژی حرکتی تبدیل می شود. سپس وقتی آب روی توربین می ریزد، این انرژی به انرژی حرکتی توربین تبدیل می شود. توربین هم با چرخش خود دستگاه مولد برق را به حرکت در می آورد و انرژی الکتریکی تولید می شود. 

10 – انرژی الکتریکی می تواند به انرژی های...1...،....2...،....3... و سایر انرژی های مورد نیاز ما تبدیل شود و این.....4..... دائماً ادامه پیدا می کند. 

1- صوتی 

2- حرکتی 

3- گرمایی 

4- تغییرات انرژی 

11- آیا در بدن موجودات زنده هم نور و الکتریسیته تولید می شود نام ببرید؟ 

تبدیل انرژی در بدن بعضی از موجودات زنده می تواند باعث تولید نور یا الکتریسیته شود. کرم شب تاب در شب از خود نور می دهد. مارماهی و سفره ماهی می توانند از خود برق تولید کنند و به این وسیله دشمن را از خود دور کنند. 

ایستگاه فکر 

1- آیا می توانید وسیله یا پدیده ای معرّفی کنید که در آن دو تبدیل انرژی انجام پذیر باشد؟ 

در تلویزیون انرژی الکتریکی به انرژی نورانی و انرژی صوتی تبدیل می شود 

در بخاری نیز انرژی پتانسیل سوخت فسیلی به انرژی گرمایی و انرژی نورانی تبدیل می شود. 

2- تصور کنید انرژی نتواند از یک شکل به شکل دیگر تغییر یابد. مثلاً هوای گرم نتواند فرفره را بچرخاند در این صورت چه مشکلاتی پیش می آید؟ 

کلیه فعالیت های را که بر اثر تبدیل انرژی از یک صورت به صورت دیگر انجام می دهیم دیگر نمی توانیم انجام دهیم مانند راه رفتن - ورزش کردن - استفاده از وسایل الکتریکی و خود رو ها و.... 

12- انرژی با چه واحدی اندازه گیری می شود؟ 

انرژی با واحدی به نام ژول (j)اندازه گیری می شود. 

13- واحد انرژی مواد غذایی بر حسب چیست؟ 

واحد انرژی روی مواد غذایی بر حسب کالری یا کیلو کالری است. 

14- هر کیلوکالری چند ژول است؟ 

هر کیلوکالری مواد غذایی به طور تقریبی معادل 4٠٠٠ ژول است.

0

خودارزیابی

1- شاعر در این شعر «وطن» را به چه چیز هایی مانند کرده است؟ 

سلام، سرود، نگهبان، غم، شادی، مایه آزادی، دلیلی برای زندگی، جان پناه،رویش،جان، بوی عطر گل ها،سبزی چمن،راز شعر حافظ، آواز قناری،خوش ترین یاد ها،باران بهاری،غم در مرگ مادر، کوه غُصّه ها، سربازان عاشق،قهرمان قِصّه ها،آوازی بلند،بلندی های پاک، خاک 

2- مقصود شاعر از «مثل سربازان عاشق، قهرمان قِصّه هایی» چیست؟ 

مقصود این است که ای وطن تو همانند سربازانی که عاشقانه در راه خدا یا سرزمین می جنگند و زخم های زیادی را تحمّل می کنند امّا از پا نمی نشینند و با گذشت زما ن داستان هایی از قهرمانی های آن ها گفته می شود همواره قهرمانانه بر پا خواهی ایستاد. 

3- وطن چگونه می تواند نگهبان وجود ما باشد؟ 

ما هویّت فرهنگی و تاریخی خود را از وطن خود می گیریم و آرمان های خود را بر اساس این هویّت می سازیم اگر وطن ما این هویّت را از دست بدهد در واقع ما هویت خود را از دست داده ایم. 

4- چرا شاعر، وطن را «جان پناهی جاودانه» نامیده است؟ 

انسان به هر کجای دنیا که برود وطن برای او مانند سنگری است که هویّت او را می سازد و حفظ می کند. 

معنی واژه ها 

مایه = در اینجا منشا – دلیل - سبب / صادقانه = راست - بی کلک / جان پناه = سنگر - پناه گاه/ رویش = روییدن 

0

موضوعاتی برای نگارش پایان نامه رشته ادبیات (کارشناسی ارشد و PHD)

نقد تطبیقی متون نثر (داستانی، متون صوفیه، تاریخی و...)

تحقیق در قالب های شعری

سیمای اهل بیت در شعر و نثر فارسی

سیمای صحابه در شعر و نثر فارسی

بررسی لغات مشترک بلوچی و فارسی در دیوان...

ریخت شناسی داستان های مرزبان نامه

بررسی دعا، زهد، نماز، ذکر … در متون صوفیه

نگاه شاعرانه به احادیث نبوی

نگاه شاعرانه به آیات قرآنی

بررسی تطبیقی اصطلاحات عرفانی در کتب نثر و نظم صوفیه

بررسی آماری متداول ترین آیات قرانی (احادیث) مورد استفاده شاعرا

ارزش ها و ضد ارزشهای اخلاقی در مثنوی (دیوان سنایی، آثار عطار و...)

دادخواهی و ظلم ستیزی در ادب فارسی(شاهنامه، سیاست نامه و...)

اشارات تاریخی در دیوان صائب (مثنوی؛ آثار عطار و...)

عرفان سعدی

حقوق شهروندی در آثار سعدی

شرح رباعیات خیام (یا شاعران دیگر رباعی سرا) از دیدگاه معنا شناسی و زیبا شناسی

تأثیر آیات قرآنی در اشعار

 تاثیر قرآن و حدیث در دیوان

بازتاب افکار و اندیشه های عرفانی در دیوان.

مقایسه مضامین مشترک عرفانی در دیوان و

مضامین کلامی در مثنوی های عطار

مضامین مشترک بوستان و قابوسنامه

. مضامین مشترک بوستان و شاهنامه

. سخنان سعدی درباره ی خود

مدح در شعر مولانا (حافظ، فردوسی)

آموزش و پرورش در اشعار 

فنا و مفهوم آن در مثنوی مولانا

تلمیح در سه اثر عطار

بهداشت فردی در بوستان (گلستان. اخلاق ناصری و....)

مدح در شعر مولانا (حافظ، فردوسی و....)

مضامین مشترک بوستان و قابوسنامه

مضامین مشترک بوستان و شاهنامه

کرامت انسان در مثنوی مولوی

جایگاه زن در شاهنامه

فقر و غنا از دیدگاه...

مقایسه‌ نگاه سه عارف بزرگ ایران (سنایی، عطار، مولوی) به زنان و بررسی همانندی‌ها و ناهمانندی‌های نظریات آنان در این موضوع

مباحث عرفانی در لمعات، اشعه اللمعات و گلشن را

زن ستیزی در ادبیات عرفانی (با تاکید بر آثار مولوی و عطار)

تلمیح به داستانهای قرانی در غزلیات شمس

شرح احوال وآثار وزندگی ابوبکر شبلی

تمثیل های مشترک در سنایی، عطار و مولوی

سیمای اولیا در مثنوی

فرهنگ لغات و اصطلاحات عرفانی مرصادالعباد

بررسی تشبیه و استعاره در دو منظومه خسرو و شیرین و هفت پیکر حکیم نظامی گنجوی

فنا در مثنوی معنوی مولوی

مدح در غزل

هفت‌پیکر نظامی و نقش زن در آن

سیمای انسان در خمسه نظامی

0

لف) آغازکلمه: در این واژه ها «ا» جانشین همزه است؛ یعنی هر گاه دیدیم که کلمه­ ای با «ا،آ» شروع شده بدانیم واج اولش همزه (ء) است.

اِنسان=/ء/ِ/ن/س/ا/ن/         اُستاد=/ء/ُ/س/ت/ا/د/          اَبد=/ء/َ/ب/َ/د/       

آخر=/ء/ا/خ/َ/ر/               آسمان=/ء/ا/س/ِ/م/ا/ن/

نکته: در کلماتی مثل «آدم، آمد، آرام و...)  مد (~) نماینده «الف» است. 

ب) وسط کلمه: در برخی کلمات بین مصوت کوتاه «َ» و گاه حرف ساکن و مصوت بلند «ا» همزه ای وجود دارد که خودش در نوشتار نمی آید و حرف  «ا» نماینده آن است.

مُنشَآت، مَآخذ،، الآن، قرْآن، لآلی، مَآل، مرْآت، مَآثر، مَآب، مَآرب و...

نکته: در چنین کلماتی «ا» نماینده «همزه» و مد «~» نماینده «الف» است. 

2)همزه بر روی کرسی:

همزه ممکن است در وسط بیاید، در این صورت همیشه باید روی یک کرسی(صندلی) بنشیند و سه حالت دارد.(کرسی الف«أ» کرسی واو «ؤ» و دندانه«ئ»)

الف) کرسی «ا»: اگر واج پیش ‌از همزه مفتوح(َ) باشد، روی کرسی «ا» نوشته می‌شود.  مگر آنکه پس از آن مصوّت «ای» و «او» و «ِ» باشد که دراین صورت روی کرسی دندانه«ئ» نوشته می‌شود:

رأفت، تأسّف، تلألؤ، مأنوس، شأن، خلأ، ملأ، مبدأ، منشأ، ملجأ و...

ب) کرسی «و»: اگر حرف پیش از همزه مضموم«ُ» باشد، روی کرسی «و» نوشته می‌شود،

رُؤیا، رؤسا، مؤسّسه، مؤذّن، مؤثّر، مؤانست و...

ج) کرسی دندانه:

1-  اگر قبل از همزه ساکن باشد: جرئت، جزئی، نشئه و....

2- اگر قبل از همزه مصوت«ُ» یا پس از آن مصوت «او» باشد. شُئون، رئوس، رئوف، مئونت و....

3- اگر پس از همزه مصوت کوتاه «ِ» یا 

0

درس اول فارسی پایه نهم
- درس 1 : آفرینش همه تنبیه خداوند دل است ...

- معنای واژگان :

مستمع: شنونده
اقرا: اعتراف
آفرینش: آفریده های جهان
بامداد: صبح زود
تسبیح: نیایش کردن، خدا را به پاکی یاد کردن

عجب: عجیب
تنبیه: هوشیار کردن، آگاه کردن
لیل: شب
اسرار: جمع«سر»، راز ها
وجود: هستی

خداوند دل: صاحب دل، انسان عارف
نهار: روز
مرغان: پرندگان
فکرت: فکر و اندیشه
دل ندارد: احساس و عاطفه ندارد

تماشا: نگاه کردن به چیزی به قصد تفریح
الوان: در اینجا به معنی رنگارنگ
حیف: افسوس، دریغ
جهالت: نادانی
خفته: غافل و بی خبر

حقهک ظرفی کوچک، که در آن، جواهر نگه داری شود.
عنب: انگور
حیران: سرگردان
صدبرگ: نوعی گل سرخ با گلبرگ های پُرپَر و زیاد.

کرم: بخشش
مسخر: رام و مطیع
تقدیر: سرنوشت، فرمان خدا
یاقوت: سنگ قیمتی به رنگ های سرخ، زردو کبود

گوی: توپ کوچک
راست روان: انسان های درستکار
اِنعام: بخشش، نعمت دادن
بار: آفریننده، خالق، نیکوکار

الوان: جمع لون به معنی رنگ ها.
گاهی واژه ی الوان به صورت صفت به کار می رود و به معنی «رنگارنگ» است؛ مانند مصراع « که تواند که دهد میوه ی الوان از چوب؟»

اِنعام: نعمت دادن، بخشش/ اَنعام: چهارپایان، معمولاً در معنای مفرد به کار می رود.

- محتوای شعر:
شعر «آفرینش همه تنبیه خداوند دل است» از بخش مواعظِ (=جمع مکسر موعظه، به معنی پند ها و اندرز ها) سعدی انتخاب شده. اصل شعر، دارا چهل و سه بیت و با نام «وصف بهار» سروده شده است.

این شعر با آوردن آیات و نوشته های خداوند بزرگ و نیاز انسان به پروردگار، همراه است. در این سروده ی زیبا، سعدی پدیده های هستی را در حال نیایش و ستایش پروردگار یافته است و به این نکته اشاره دارد که با نگاه جستجوگرانه به پدیده های آفرینش، می توان به شناخت خداوند دست یافت.

- معنی ابیات:

- بامدادی که تفاوت نکندلیل و نهار

      خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار

معنی: در صبح زود اول بهار که طول شب و روز آن یکسان است، رفتن به صحرا و تماشاکردن گل های زیبای بهاری، لذت بخش است.

آرایه ها:
لیل و نهار: تضاد
بهار و نهار: جناس

توجه:
تفاوت نکرن لیل و نهار، اشاره به مساوی بودن طول شب و روز در سال دارد که دوباره اتفاق می افتد:
الف) ابتدای بهار
ب) ابتدای پاییز

- آفرینش همه تنبیه خداوند دل است

      دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار

معنی: تمام پدیده های آفرینش برای آگاه کردن انسان های عارف است و اگر کسی وجود خدارا انکار کند و به خدا ایمان نیاورد، ذوق و احساسی ندارد.

آرایه ها:
واج آرایی «د»
که و به: جناس
دل: مجازاً احساس و عاطفه

نکته دستوری:
آفرینش (آفرین+ -ِ ش)= مشتق
که در مصراع دوم به معنی کسی که، ضمیر مبهم است
همه: بدل

- این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود

     هر که فکرت نکند، نقش بود بر دیوار

معنی: هر کسی که با این همه نقش ها و پدیده های عجیب هستی به آفریننده ی آنها نیندیشد، همانند عکس و تصویر روی دیوار، بی احساس و بی روح است.

آرایه ها:
در و دیوار: مراعات نظیر
دیوار وجود: اضافه تشبیهی
بر و در: جناس

توجه:
« ت» در فکرت، ضمیر نیست! بلکه مربوط به خود کلمه ی « فکرت» است.

- کوه و دریا و درختان، همه در تسبیح اند

       نه همه مستمعی فهم کند این اسرار

معنی: کوه، دریا و درختان (همه موجودات) در حال نیایش خداوند هستند، اما هر شنونده ای این راز را درک نمی کند.

آرایه ها:
کوه و دریا و درختان: مراعات نظیر
بیت تلمیح دارد به آیه ی چهل و چهار سوره اسراء: اِن مِن شَیءٍ اِلا یٌسَبَح بِحَمدهِ وَلکنِ لا تفقهونَ تَسبیحَهٌم اِنَهٌ کانَ حلیماً غَفوراً.

معنی: چیزی در جهان نیست مگر آن که خدارا تسبیح می کندو به پاکی می ستاید، لیکن شما تسبیح آن را نمی فهمید. به درستی که خداصبور و آمرزنده است.

- خبرت هست که مرغان سحر می گویند

     آخر ای خفته، سر از خواب جهالت بردار؟

معنی: آیا خبر داری که پرندگان سحری به هنگام صبح می گویند: ای انسان غافل، از بی خبری و نادانی، رهاشو.

آرایه ها:
خواب، سحر وخفته: مراعات نظیر
سر و سحر: جناس
خواب جهالت: اضافه ی تشبیهی
سر از خواب برداشتن: کنایه از آگاهی و بیداری

نکته دستوری:
« ت» در خبر، نهاد است یا به این صورت هم می آید: خبر برای تو هست ( برای تو: مسند )
خفته: صفت جانشین اسم: ای (انسان) خفته.

- تا کی آخر چو بنفشه، سرغفلت در پیش

     حیف باشد که تو در خوابی و نرگس، بیدار

معنی: تاکی می خواهی مانند گل بنفشه، درغفلت و نادانی به سر ببری. حیف است که تو بی خبر و غافل باشی و گل نرگس بیدار و آگاه باشد.

آرایه ها:
بنفشه و نرگس: مراعات نظیر
چوبنفشه: تشبیه
در و سر: جناس
بنفشه در این بیت، نماد غفلت و سرافکندگی
نرگس، نماد بینایی و آگاهی است
سر غفلت در پش گرفتن: کنایه.

نکته دستوری:
« حیف» نقش مسندی دارد
«ی» در خوابی، به معنی «هستی» ، فعل اسنادی است.

 

- که تواند که دهد میوه الوان از چوب؟

      یاکه داند که برآرد گل صدبرگ از خار؟

معنی: تنها خداوند بزرگ است که می تواند از چوب درخت، میوه های رنگارنگ و از خار، گل های سرخ زیباف پدید آورد.

آرایه ها:
چوبک مجازا درخت
گل و خار: تضاد

نکته دستوری:
هردو مصراع، استفهام انکاری است.
صدبرگ: صفت مرکب.

- عقل حیران شود از خوشه زرین عنب 

      فهم، عاجز شود از حقه یاقوت انار

معنی: عقل از زیبایی خوشه طلایی انگور، متحیر است و فهم از درک زیبایی و ظرافت های دانه های انار که مانند یاقوتی سرخ و ارزشمند می درخشد، ناتوان است.

آرایه ها:
حیران شدن عقل و عاجز بودن فهم: تشخیص
عنب و انار: مراعات نظیر
حقه یاقوت انار: اضافه تشبیهی ( انار به کیسه پر از یاقوت تشبیه شده است.)

- پاک و بی عیب خدایی که به تقدیر عزیز

        ماه و خورشید، مسخر کند لیل و نهار

معنی: خداوند پاک و بی عیب با فرمان خود، تمام پدیده ها و موجودات را (ماه، خورشید وشب و روز را) مطیع خود کرده است.

آرایه ها:
لیل و نهار: تضاد
ماه و خورشید: مراعات نظیر
بیت، تلمیح به آیات قرآن دارد.

- تا قیامت سخن اندر کَرَم و رحمت او

      همه گویند و یکی گفته نیاید ز هزار

معنی: اگر همه مردم تا روز قیامت درباره بخشش و لطف خداوند سخن بگویند، باز هم یکی از هزاران لطف و رحمت خداوند گفته نمی شود.

نکته دستوری:
« تا» حرف اضافه است و قیامت، متمم
همه، نقش نهادی دارد.

- نعمتت بار خدایا، ز عدد بیرون است

        شکر اِنعام تو هرگز نکند شکرگزار

معنی: پروردگارا، نعمت های تو قابل شمارش نیست و هیچ انسان شکر گزاری نمی تواند، شکر نعمت های بی کران تورا به جای آورد.

آرایه ها:
نعمت، شکر، انعام و شکرگزار: مراعات نظیر
ز عدد بیرون بودن: کنایه از بی شمار بودن

نکته دستوری: « ت» در نعمتت: مضاف الیه
هرگز: قید نفی.

- سعدیا، راست رٌوان، گوی سعادت بردند

       راستی کن که به منزل نرسد کج رفتار

معنی: سعدی، انسان های درست کردار، به سعادت و خوشبختی می رسند؛ بنابراین توهم انسانی صادق و راستگو باش، زیرا انسان بدرفتار به هدف و مقصودش نمی رسد.

آرایه ها:
که و به: جناس
گوی سعادت: اضافه تشبیهی
گوی بردند: کنایه از دست یافتن و سبقت گرفتن

نکته دستوری: سعدی: منادا و « ا» : حرف ندا
راست روان: مرکب ( « ان» جمع در ساختمان اسم دخالتی ندارد.)
کج رفتار:مشتق- مرکب وصفت جانشین اسم(انسان کج رفتار)

- واژه های مهم املایی:
تفاوت – لیل و نهار – صحرا – تنبیه – اقرار – نقش عجب – فکرت – تسبیح اند – مستمعی – اسرار – مرغان سحر – خفته – جهالت – غفلت – حیف – میوه الوان – صدبرگ – حیران – خوشه زرین – عنب – عاجز – حقه یاقوت – تقدیر عزیز – مسخر – اِنعام – شکرگزار – گوی سعادت.

- تاریخ ادبیات:

سعدی: مٌشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی، شاعر و نویسنده بزرگ قرن هفتم است. سعدی در شیراز به کسب علم پرداخت و سپس به بغداد رفت و در مدرسه نظامیه به تحصیل مشغول شد. درسل ششصد و پنجاه و پنج بوستان را به نظم در آورد و در سال بعد گلستان را تالیف کرد. علاوه بر این ها قصاید، غزلیات، قطعات، ترجیع بند، رباعیات، مقالات و قصاید عربی دارد که همه را در « کلیات» وی جمع کرده اند.

- قالب شعر: قصیده

0

درس دوم فارسی پایه نهم
- عجایب صُنع حق تعالی

- بدان که هر چه در وجود است همه ، صُنع حق تعالی است.

معنی :آگاه باش که هر چه در جهان هستی وجود دارد، همه را خداوند بلندمرتبه ، آفریده است.
بِدان : آگاه باش- وجود : در اینجا منظور دنیا
صُنع : آفرینش ، احسان- تعالی : بلندمرتبه

- آسمان و آفتاب وماه وستارگان وزمین وآنچه بر وی است،چون کوه ها وبیابان ها ونهرها و آنچه در کوه هاست ،ازجواهر و معادن

معنی :آسمان و آفتاب و ماه و ستارگان و زمین و آن چه بر روی زمین است مانند کوه و بیابان و رودخانه و آن چه در کوه هاست از سنگ های قیمتی و معدن ها

بر وی : بر رویِ زمین
نهرها : جوی ها ، رودخانه ها
جواهر: ج جوهر، این واژه گوهر (فارسی) بوده و بعد تبدیل به جوهر شد
معادن : ج معدن
نباتات : ج نبات ، گیاه ، رویشی ها

آرایه ها : دو گروه مراعات نظیر با هم آمده که شبکه ی معنایی را تشکیل داده است (آسمان ، آفتاب ، ماه ، ستارگان ، زمین) و (کوه ، بیابان ، نهرها ، جواهر، معادن) – تضاد بین(آسمان و زمین )- تلمیح به آیات قرآن

* نکته ی دستوری : وی در « بر وی است » ضمیر شخصی است که به زمین برمی گردد ، کاربردی قدیمی که در گذشته برای غیر انسان ، از ضمیر شخصی استفاده می کردند.

- و آنچه بر روی زمین است ، از انواع نباتات و آنچه در برّ و بحر است ، از انواع حیوانات

معنی :و آنچه که بر روی زمین وجود دارد از گیاهان و آنچه که در خشکی و دریا وجود دارد از انواع حیوانات

نباتات : ج نبات ، گیاهان
برّ : خشکی
بحر : دریا

آرایه ها : تضاد ( برّ و بحر )
تلمیح به آیه ی قرآن ( ترجمه آیه : و زمین را نمی نگرند که آن را بگستردیم و هر نوع گیاه با حُسن و طراوت در آن برویانیدیم)

- و آنچه میان آسمان و زمین است ، چون میغ و باران و تگرگ و رعد و برق و قوس ِ قُزَح

معنی : و آن چه که در میان آسمان و زمین است ، مانند ابر و باران و برف و تگرگ و رعد و برق و رنگین کمان

میغ : ابر
قوس قُزَح : رنگین کمان
رعد : به صدای غرش ابرها می گویند( نام فارسی آن « آسمان غُرمبه » )

برق : از برخورد دو ابر و یا باد و زمین ایجاد می شود ، آذرخش برق ، صاعقه ، آتشه ( نام فارسی آن « آذرخش » )

آرایه ها : تضاد(آسمان و زمین)
تناسب (میغ ، باران ، برف ، تگرگ ، رعد ، قوس قزح )
تلمیح به آیات قرآن

- و علاماتی که در هوا پدید می آید ، همه عجایب صُنعِ حق تعالی است و این همه آیات حق تعالی است.که تو را فرموده است تا در آن نظر کنی . پس اندر این آیات ، تفکّر کن.

معنی : و نشانه هایی که درهوا آشکار می شود، همه شگفتی های آفرینش خداوند بلندمرتبه است و این ها نشانه هایی از خداوند بلندمرتبه است که به تو فرمان داده است که در آن ها نگاه کنی(دقّت کنی).پس در این نشانه های خداوند، فکر و اندیشه کن

صنع : آفرینش
اندر: در
علامات :ج علامت، نشانه ها
عجایب : ج عجیبه ، شگفتی ها
آیات : ج آیه ، نشانه ها
نظر کنی : دقت کنی
تفکّر : فکر کردن
آرایه ها : تلمیح به آیه قرآن (ترجمه آیه : این دلایل قدرت در آسمان وزمین ، موجب بصیرت و تذکّر هر بنده است.)

* نکته ی دستوری : « آید » در هوا پدید آید (فعل اسنادی به معنی «می شود»)

تو را فرموده است : به توفرموده است، حرف « را » در قدیم گاهی از نظر دستوری حرف اضافه بوده به معنی « به » نه نشانه ی مفعولی در معنی « را »

- در زمین نگاه کن که چگونه بساط تو ساخته است و جوانب وی فَراخ گسترانیده

معنی : به زمین نگاه کن که [خداوند] چگونه آن را مانند فرشی برای تو ساخته و اطراف آن را وسیع گسترده است.

بساط : فرش ، هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره
جوانب :ج جانب ،اطراف،کناره ها (منظوراز جوانب در اینجا شرق وغرب زمین)
فَراخ:وسعت،گسترده،گستردگی
جوانب وی : منظور از وی«زمین»

آرایه: تلمیح به آیات قرآن (درزمین نگاه کن اشاره به «قل فی سیروا فی الارض…»)

* نکته ی دستوری : (ویژگی های نثرهای کهن در این عبارت وجود دارد :
1 ـ کوتاهی جملات
2 ـ فراوانی فعل ها
3 ـ تکرار فعل ها و برخی کلمه ها)

- و از زیر سنگ های سخت ، آب های لطیف ، روان کرده ، تا بر روی زمین می رود و به تدریج بیرون می آید؛

معنی : و از زیر سنگ های محکم ، آب گوارا ، جاری کرده است ، که بر رویِ زمین جاری شود و اندک اندک از زیر زمین بیرون می آید.

سخت : محکم
لطیف :زُلال ، گوارا ، خوش گوار جمع آن لَطفا – لُطف : جمع آن اَلطاف
لطیفه : جمع آن لطیف
روان : جاری
آب های لطیف : آب های زیرزمین
به تدریج : کم کم ، اندک اندک

آرایه : در این جمله «تلمیح» به آیه ی قرآن (سوره ی بقره) دارد .

- و در وقتِ بهار بنگر و تفکّر کن که زمین ، چگونه زنده می شود وچون دیبای هفت رنگ گردد ، بلکه هزار رنگ شود.

معنی : و به هنگام بهار نگاه کن ، زمین چگونه شاداب می شود و مانند پارچه ای ابریشمی ، رنگارنگ و زیبا می شود بلکه هزاررنگ
می شود.

دیبا :پارچه ی ابریشمین رنگین
بلکه:اضافه براین، علاوه بر این

آرایه: تشبیه (چون دیبا)
اغراق(بلکه هزار رنگ شود)

* نکته دستوری : در این عبارت نیز ، ویژگی های نثر کهن به کار رفته است.

- نگاه کن مرغان هوا و حشرات زمین را هر یکی بر شکلی دیگر و بر صورتی دیگر و همه ازیک دگر نیکوتر؛

معنی :به پرندگان آسمان و حشره های روی زمین نگاه کن که هر یک را با شکل و ظاهری متفاوت آفریده و هر کدام از دیگری بهتر و زیباتر است.

مرغان هوا : پرندگان آسمان
حشرات : ج حشره
نیکوتر: زیباتر ، خوب تر

- هر یکی را آن چه به کار باید ، داد و هر یکی را بیاموخته که غذای خویش چون به دست آورد و بچّه را چون نگه دارد تا بزرگ شود و آشیان خویش چون کند.

معنی :آن چه لازم بود به هر یک از (موجودات) داده و به هر کدام ، یاد داده که چگونه غذا به دست بیاورد و ازبچّه نگهداری کند تا بزرگ شود و چگونه لانه ی خود را بسازد.

آشیان : لانه

- در مورچه، نگاه کن که به وقت خویش ، غذا چون جمع کند.

معنی :به مورچه نگاه کن که چگونه در زمان مناسب غذایش را جمع آوری می کند.

- اگر در خانه ای شوی که به نقش و گچ کنده کرده باشند ، روزگاری دراز ، صفت آن گویی و تعجّب کنی؛ و همیشه در خانه خدایی ، هیچ تعجّب نکنی ؟

معنی :اگر داخل خانه ای بِرَوی که نقّاشی و گچ بُری کرده باشند ، زمان زیادی ، آن را وصف می کنی و از آن کار ، تعجّب می کنی در حالی که همیشه در خانه ی خدا (دنیا) هستی و اصلاً تعجّب نمی کنی.

شَوی : بِروی
نقش: نقّاشی
کنده کرده باشند : کنده کاری کرده باشند
صفت آن گویی : وصف کردن
روزگاری دراز : مدّتی طولانی

آرایه : خانه ی خدا (در خانه ی خدایی) استعاره از دنیا

- و این عالم ، خانه ی خداست و فرش وی زمین است و لکن سقفی بی ستون و این عجب تر است و چراغ وی ماه است و شعله ی وی آفتاب ، و قندیل های وی ستارگان

معنی :و این دنیا ، خانه ی خداست و فرش آن ، زمین است و سقفِ بی ستون آن ، آسمان است که این ، بسیار عجیب است و چراغ آن ماه است و شعله ی آن ، خورشید و چراغدان هایش ستارگان هستند.

قندیل : چراغ آویز ، چراغدان

آرایه : تشبیه (عالم به خانه ، زمین به فرش ، ماه به چراغ ، آفتاب به شعله ، قندیل به ستاره تشبیه شده است) – سقف : استعاره از آسمان
تلمیح به آیات قرآن

- و تو از عجایب این ، غافل ، که خانه بس بزرگ است و چشم تو بس مختصر و در وی نمی گنجد.

و تو از شگفتی های این دنیا ، بی خبری، زیرا دنیا بسیار بزرگ است و تو کوتاه قدرت دید تو اندک و زیبایی ها و بزرگ نمایی های آن را، درک نمی کنی.

غافل : بی خبر
مختصر: کم وکوتاه،ناچیز،کوچک ، ضعیف

آرایه : تضاد(بزرگ و مختصر)

- و مَثَل تو چون مورچه ای است که در قصر مَلِکی سوراخی دارد ؛

معنی : ای انسان ، تو در این دنیا ، مثل مورچه ای هستی که در قصر پادشاهی ، لانه دارد.

مَلِک : پادشاه جمع آن مُلوک
مَلَک : فرشته ، جمع آن ملائک یا ملائکه
مِلک :زمین ، جمع آن َاملاک
مملکت : کشور ، سرزمین ، جمع آن مَمالک
مُلک : فرمانروایی ، پادشاهی این واژه جمع مکسّر ندارد.
مَثَل : وصفِ حال ، داستان ، به عنوان مثال، شباهت

آرایه : مَثَل (تشبیه ـ تمثیل) تناسب(قصر، مَلِک ، غلام)

- جز غذای خویش و یاران خویش چیزی نمی بیند ؛ و از جمال صورتِ قصر و بسیاری غلامان و سریرِمُلکِ وی،هیچ خبر ندارد.

معنی : جز غذا و دوستان خود به چیز دیگری فکر نمی کند و از زیبایی کاخ و نوکران و تخت پادشاه ، باخبر نیست.

مُلک : پادشاهی
سریر : تخت ، اورنگ
آرایه :تناسب( قصر ، مَلِک ، غلام )

- اگر خواهی به درجه ی مورچه قناعت کنی ، می باش و اگر نه ، راهت داده اند تا در بُستانِ معرفتِ حق تعالی ، تماشا کنی و بیرون آیی .

معنی :اگر می خواهی در حدّ و اندازه ی مورچه باشی، باش،و اگر نمی خواهی مثل مورچه باشی به تو اجازه داده اند که در باغ شناخت خداوندِ بلند مرتبه ، تماشا کنی(از عهده ی کار بیرون بیایی)

معرفت : شناخت
تعالی : بلندمرتبه
بُستان : باغ
آرایه : بستان معرفت استعاره از دنیا

- چشم باز کن تا عجایب بینی که مدهوش و متحیّر شوی.

معنی :پس چشم باز کن(دقّت کن) تا شگفتی های جهان را ببینی که شگفت زده و حیران شوی.

چشم باز کن : دقّت کن
مدهوش : سرگشته
متحیّر : حیران و متعجّب

* نکته دستوری: «بینی» منظور ببینی(فعل مضارع)

- محمد غزالی :
ابوحامد امام محمد بن محمد غزالی ، ازدانشمندان دوره ی سلجوقی (قرن 5)می باشد.
لقب غزالی به دلیل شغل بافندگی پدرش است.او در مدرسه ی «نظامیه ی بغداد »که ازمراکز مهم آن روزگاربود، تدریس می نمود.

0

درس سوم فارسی پایه نهم
- مثل آیینه

- آینه ، چون نقش تو بنمود راست خود شکن ، آیینه شکستن خطاست
(نظامی گنجه ای)

- معنی :
اگر آینه ، عیب های تو را به درستی نشان داد ، نباید آینه را بشکنی ، بلکه درست آن است که خودت را اصلاح کنی.

- آرایه :
راست و خطا : تضاد / بیت ضرب المثل

- جوانی گه کارو شایستگی است
گه خود پسندی و پندار نیست

- معنی :
دوره ی جوانی ، هنگام کار و نشان دادن لیاقت است . زمان تکبّر و خیال پردازی نیست.
لغت :
گه : زمان (مخفّف گاه / شایستگی : لیاقت ، شایسته بودن / خودپسندی : غرور و خودخواهی / پندار : خیال ، وهم

نکته دستوری :
جوانی و شایستگی : مشتق / خودپسندی : غرور و خودخواهی / پندار : خیال ، وهم

- چو بفروختی ، از که خواهی خرید ؟
متاع جوانی به بازار نیست

- معنی :
اگر دوران خوش جوانی را از دست دادی ، دیگر نمی توانی آن را به دست بیاوری ، زیرا جوانی را در هیچ کجا نمی فروشند.
لغت :
متاع : کالا ، جنس

آرایه ادبی :
متاع جوانی : اضافه تشبیهی / فروختن و خریدن و متاع و بازار : مراعات نظیر / بازار : استعاره از دنیا

نکته دستوری :
بفروختی : ماضی ساده ( ساخت قدیم) / که : (چه کسی ) ضمیر پرسشی / خواهی خرید : فعل مستقبل ( آینده )

- غنیمت شمر ، جز حقیقت مجوی
که باری است فرصت ، دگر بار نیست

- معنی :
قدر جوانی خودت را بدان و به دنبال حقیقت باش ، زیرا ، فرصت زندگی برای هرکس یک بار ، بیش تر نیست.
لغت :
باری : یک بار / فرصت : وقت مناسب برای انجام کاری

نکته دستوری :
در مصراع دوم ، فعل های « است » اسنادی است و « باری » مسند

- مپیچ از ره راست بر راه کج
چو در هست ، حاجت به دیوار نیست

- معنی :
همان طوری که برای داخل شدن از در استفاده می شود نه دیوار ، تو هم تا وقتی که راه راست وجود دارد از بی راهه نرو . ( از راه راست منحرف نشود و به سمت کارهای ناشایست نرود.)

آرایه :
راست و کج : تضاد / در و دیوار : مراعات نظیر / بر و در : جناس / راه راست به در و راه کج به دیوار تشبیه شد. / مصراع دوم تمثیل است.
نکته دستوری :
مپیچ : فعل نهی / هست به معنی وجود داشتن ، فعل غیر اسنادی

- ز آزادگان ، بردباری و سعی
بیاموز ، آموختن ، عار نیست

- معنی :
از انسان های جوان مرد ، شکیبایی و تلاش را یاد بگیر و بدان که آموختن از انسان های دیگر ، ننگ نیست.
لغت :
آزادگان : جوانمردان ، وارستگان / بردباری : شکیبایی / سعی : تلاش / عار : ننگ ، عیب ، باعث سرافکندگی

نکته دستوری :
آزادگان و آموختن : مشتق / بردباری : مشتق – مرکب / سعی : ساده / بیاموز : فعل امر / عار : مسند

- به چشم بصیرت به خود ، در نگر
تو را تا در آیینه ، زنگار نیست

- معنی :
تا وقتی که ، دل تو دچار آلودگی گناه نشده با بینش و بصیرت در وجود خودت و کارهایت ، اندیشه کن.
لغت :
بصیرت : بینش ، بینایی / زنگار : زنگ ، تیرگی

آرایه :
چشم و نگر : مراعات نظیر / آیینه : استعاره از دل / زنگار : استعاره از تیرگی ، لغزش و گناه / تکرار «ر» : واج آرایی
نکته ی دستوری :
درنگر : فعل پیشوندی / تا ( وقتی که ) : پیوند وابسته ساز / « را » : فکّ اضافه تا در آیینه تو / نیست ( وجود ندارد ) : فعل غیر اسنادی

- همی دانه و خوشه ، خروار شد
ز آغاز ، هر خوشه خروار نیست

- معنی :
قطعاً با جمع شدن دانه ها و خوشه ها ، خرمن به وجود می آید. هیچ دانه و خوشه ای در آغاز ، خرمن و خروار نبوده است.
لغت :
خوشه : چند دانه ی به هم پیوسته / خروار : واحد اندازه گیری وزن ، مقداری زیاد از هر چیز

آرایه :
دانه و خوشه و خروار : مراعات نظیر / تکرار « خ » : واج آرایی / تکرار واژه های خوشه و خروار : تکرار
نکته ی دستوری :
« همی » در اینجا به معنی « قطعاً » و « همانا » است و قید تأکید می باشد.
توجه :
این بیت ، یادآور ضرب المثل « قطره قطره ، جمع گردد وان گهی دریا شود. » است. در ادبیات فارسی به بیتی یا جمله ای که ضرب المثلی را به یاد بیاورد ، آرایه ی تمثیل می گویند.
نکته ی دستوری :
خوشه و دانه : ساده / خروار در مصراع اول و دوم ، مسند است.
مفهوم کلی :
انسان ها باید برای رسیدن به هدف ها و موفقیت ها ، اندک اندک و گام به گام ، قدم بردارند.

- همه کار ایّام درس است و پند
دریغا که شاگرد هشیار نیست

- معنی :
روزگار ، سراسر درس عبرت است امّا ، افسوس که انسان آگاه و هوشیاری وجود ندارد که از این همه درس ، پند و عبرت بگیرد.
لغت :
ایّام : جمع یوم ، روزها / دریغا : افسوس

آرایه :
درس و شاگرد : مراعات نظیر / تلمیح به حدیث حضرت علی (ع) : ما اکثر العبر و اقل الاعتبار : عبرت ها چه بسیارند و عبرت پذیران ، اندک.
نکته دستوری :
بیت از چهار جمله تشکیل شده است ./ در مصراع اوّل ، فعل « است » بعد از پند ، حذف شده / دریغا : اصوات « شبه جمله »

0

درس چهار فارسی پایه نهم
- هم نشین

- دیدار با غایب دانی چه ذوقی دارد؟ /// ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد

- معنی : می دانی ملاقات یاری که غایب بوده چه لذتی دارد ؟ مثل تشنه ای است که در بیابان ابری بر او باران ببارد و سیراب کند

 

- تا توانی می گریز از یار بد /// یار بد بدتر بود از مار بد
- مار بد ، تنها تو را بر جان زند /// یار بد ، بر جان و ایمان زند
- معنی :تلاش کن که از دوست بد دوری کنی زیرا دوست بد از مار بد ترسناک تر است
مار بد فقط جانت را میگیرد و تو را نابود می کند اما دوست بد علاوه بر جانت ایمان و اعتقادت را نیز می گیرد .

- با بدان کم نشین که صحبت بد /// گرچه پاکی تو را پلید کند
- آفتابی بدین بزرگی را /// لکّه ای ابر نا پدید کند
- معنی : با افراد بد هم نشین نباش چرا که هم نشینی با بدان تو را ناپاک و آلوده می کند هر چند که تو پاک و آراسته باشی – بیت دو : لکه ای ابر آفتاب به این بزرگی را پنهان و ناپدید می کند( دوستان با بدان مانند لکه ای ابر است که آفتابی را پنهان می کند ، انسان را آلوده می سازد .

- پسر نوح با بدان بنشست /// خاندان نبوتش گم شد
- سگ اصحاب کهف روزی چند /// پی نیکان گرفت و مردم شد
- معنی : پسر نوح به خاطر هم نشینی با انسان های بد از خاندان پیغمبری رانده شد و به مرتبه و مقام انسان ها رسید . – بیت دو : سگ اصحاب کهف چند روزی به دنبال انسان های نیک رفت و جز انسان ها به شمار آمد .

نکته اصحاب کهف چند نفری بودند که در دوره دقیانوس از شهری بیرون رفتند و 300 سال در غار خوابیدند .

- هم نشین تو از تو به باید /// تا تو را عقل و دین بیفزاید
- معنی : هم نشین تو باید از تو بهتر باشد تا چیزی را به عقل و دین تو بیفزاید

معنی کلمات

آدمی : انسان
خرسندی : خشنودی
مصاحبت : هم نشینی
شکیبا : صبور
مصائب : سختی ها
لاف دوستی : ادعای دوستی
منش : اخلاق ، رفتار ، خوی
آیین : دین ، روش زندگی
طبیعت ایشان : خلق و خوی ایشان
طریقت : راه و روش
متّهم : بدنام
نیکو خصال : خوش رفتار

لغات سخت درس:

مصاحبت با یک دوست خوب و شکیبا / وزش نسیم دل انگیزی است که احساس آرامش و سبکی و صفای درون را در ما زنده می سازد : هم نشین با دوستی خوب و صبور/وزش باد ملایم و خوبی است که احساس آرامش و راحتی با انسان دست می دهد.

0

درس ششم فارسی پایه نهم
- آداب زندگانی

- بدان که مردم بی هنر مادام بی سود باشد، چون مغیلان که تن دارد و سایه ندارد

- معنی: ای پسر بدان که انسان بی فضیلت همیشه بی فایده است، مانند درختچه خارشتر که جسم دارد ولی سایه ندارد.(این عبارت آرایه ی تشبیه دارد)

- نه خود را سود کند نه غیر خود را؛
- معنی: (چنین انسانی) نه برای خود سودمند است و نه برای دیگران.

- جهد کن که اگر چه اصیل وگوهری باشی گوهرتن نیز داری که گوهرتن از گوهر اصل بهتر بود؛
- معنی: با وجود داشتن اصل و نسب نیکو تلاش کن شایستگی فردی نیز داشته باشی زیرا شایستگی فردی از اصل و نسب نیکو بهتر است.

- چنان که گفته اند: بزرگی خرد و دانش راست نه گوهر و تخمه را،
- معنی: زیرا همان گونه که گفته اند: بزرگی انسان به عقل و دانش اوست نه به اصل و نژاد او

- اگر مردم را با گوهر اصل گوهر هنر نباشد، صحبت هیچ کس را به کار نیاید.
- معنی: اگر انسان همراه با اصل و نسب نیکو شایستگی فردی نداشته باشد، برای همنشینی با هیچ کسی مناسب نیست.

- در هر که این دو گوهر یابی، چنگ در وی زن و از دست مگذار که وی همه را به کار آید.
- معنی: درهر کس این دو ویژگی( اصل و نسب نیکو و شایستگی فردی) را یافتی با او ارتیاط برقرار کن و او را از دست نده زیرا چنین انسانی برای همه سودمنده است

- *سخن نا پرسیده مگوی و از گفتار خیره پرهیز کن . چون باز پرسند ، جز راست مگو. تا نخواهند ، کس را نصیحت مگوی و پند مده ؛ خاصّه کسی را که پند نشنود که او خود اوفتد.

- معنی : تا حرفی را از تو نپرسیده‌اند ، چیز نگو و از سخن بیهوده دوری کن. وقتی از تو چیزی می‌پرسند ، فقط حرف راست بگو. تا از تو نخواسته‌اند کسی را نصیحت نکن و پند نده ؛ مخصوصاً کسی که پندها را نمی‌شنود و نمی‌پذیرد ، زیرا چنین کسی خودش گرفتار می‌شود.

- لغت : نا پرسیده : نپرسیده / گفتار : سخن / خیره : بیهوده / خاصه : مخصوصاً / خود اوفتد : خودش گرفتار شود.

نکته دستوری :
باز پرسند : فعل پیشوندی / راست : صفت جانشین اسم (= حرف راست)

- در میان جمع هیچ کس را پند مده. از جای تهمت زده پرهیز کن و از یار بداندیش و بد آموز بگریز. به غم مردمان شادی مکن تا مردمان نیز به غم توی شادی نکنند.
- معنی : در میان جمع کسی را نصیحت نکن . از رفتن به جایی که مردم به آن گمان بد دارند ، دوری کن و از دوست بدخواه و بداندیش فرار کن. با غم و اندوه مردم خوشحال نشو تا این که مردم نیز در غم تو شادی نکنند.

نکته دستوری :

تهمت زده : مشتق – مرکّب / بد اندیش و بد آموز : صفت مرکّب / مردمان : ساده / شادی : مشتق / مده و مکن : فعل نهی

- * داد ده تا داد یابی . خوب گوی تا خوب شنوی . اگر طالب علم باشی ، پرهیزگار و قانع باش و علم دوست و بردبار و کم سخن و دور اندیش.
- معنی : حقّ مردم را بده تا به حقّت برسی. حرف خوب بزن تا حرف خوب بشنوی ، اگر خواهان علم و دانش هستی ، پرهیزگار و قانع باشد و دوست دار علم ، شکیبا ، کم حرف و آینده نگر باش.

- لغت : داد : عدل و انصاف ( داد ده : حق را بده ، با عدل و انصاف ، رفتار کن.) / طالب : خواهنده ، طلب کننده/ پرهیزگار : پارسا / دور اندیش : آینده نگر

نکته دستوری :

پرهیزگار : مشتق / علم دوست ، بردبار ، کم سخن و دور اندیش : مرکّب / فعل اسنادی « باش » بعد از « دور اندیش » به قرینه‌ی لفظی ، حذف شده است و تمام واژه های « پرهیزگار ، قانع ، علم دوست ، بردبار ، کم سخن و دور اندیش » ، نقش مسندی دارند.

نوع نثر : مسجّع و آهنگین

از : الهی نامه‌ی خواجه عبدا… انصاری

- * عمر در پرستش خدای تعالی خرج کن که حساب ، او خواهد خواست. بر گذشته و شکسته و ریخته افسوس مخور . تمام زیرکی را عاقبت اندیشی نام نه. معیشت تنگ را به توکّل دفع کن ، دین را به علم نگاه دار ، اگر علم خواهی با تنهایی بساز.

- معنی : عمر خودت را در راه عبادت خداوند بلند مرتبه ، سپری کن ، زیرا خداوند در روز قیامت از انسان‌ها ، حساب رسی خواهد کرد. بر چیزهایی که گذشته و از دست رفته ، افسوس نخور. تمام هوشیاری و زیرکی را در عاقبت اندیشی و آینده نگران بدان . سختی زندگی را با اعتماد به خداوند ، سپری کن. با علم و دانش ، دین خود را حفظ کن. اگر خواستار علم و دانش هستی با تنهایی بساز و مدارا کن.

- لغت : تعالی : بلند مرتبه / حساب : حساب رسی کردن ، باز خواست کردن / شکسته : ویران شده / افسوس : حسرت ، غصّه / عاقبت اندیشی :آینده نگری ، فکر پایان کاری را کردن / معیشت : زندگی / توکّل : اعتماد

نکته دستوری :
واژه های « پرستش ، گذشته ، شکسته ، ریخته ، زیرکی و تنهایی » ، مشتق هستند. / عاقبت اندیشی : مشتق – مرکّب

- * فراخ دلی خواهی تن آسانی را بگذار . کم خصمی خواهی ، به خود مشغول باش . خلق را دوست خواهی مال را دشمن گیر . خود را آسوده خواهی ، بد مکن. شر نخواهی ، بد بگذار. جنگ نخواهی ، تحمّل کن. دعا را بهتر از سپاه دان. امید را بهتر از گنج دان. هرچه دون خدای است همه را باطل دان. بلا از دوست عطاست ، پس ، از عطا نالیدن خطاست.

اگر آسوده خیال می‌خواهی ، تنبلی را رها کن . اگر می‌خواهی که دشمن ، کم‌تر داشته باشی ، به کار خودت مشغول شو. اگر می‌خواهی مردم با تو دوست باشند ، دشمن مال و ثروت باش. اگر می‌خواهی آرامش و آسایش داشته باشی ، کارهای بد ، انجام نده . اگر می‌خواهی از شرّ و بدی در امان باشی ، بدی را کنار بگذار. ( در حقّ کسانی بدی نکن ) . اگر خواستار جنگ و دعوا نیستی ، سختی‌ها و ناملایمات را تحمّل کن . مناجات با خدا را ( کمک خواستن از خدا را) بهتر از قدرت سپاه و لشکر بدان . امیدواری را بهتر از گنج و ثروت بدان.

- معنی : هر چیزی که غیر از خداست ، باطل بدان ، بلا و رنجی که از جانب خدا باشد ، بخشش و عطا است و نالیدن از عطا و بخشش اشتباه است.

- لغت : فراخ دلی : آسودگی خیال ، بی باکی/ تن آسانی : تنبلی / کم خصمی : کم دشمن بودن / شر : بدی / بگذار : رها کن / دون : غیر / عطا : بخشش / مال را دشمن گیر : مال اندوزی نکن ، بخشنده باش

آرایه :
دوست و دشمن : تضاد / جنگ و سپاه : مراعات نظیر / عطا و خطا : جناس و سجع
نوع نثر : ساده و روان
از : اخلاق ناصری خواجه نصیرالدین توسی

- آدمی باید که بسیار نگوید و سخن دیگری به سخن خود قطع نکند و هر که حکایتی یا روایتی کند و او بر آن واقف باشد ، وقوف خود بر آن اظهار نکند ، تا آن کس آن سخن به اتمام رساند و چیزی را که از غیر او پرسند ، جواب نگوید.
- معنی : آدم نباید بسیار حرف بزند و نباید حرف دیگری را با حرف خود ، قطع کند. اگر کسی حکایتی یا روایتی را بیان می‌کند و او بر آن موضوع آگاهی دارد ، آگاهی خود را آشکار نکند تا آن شخص ، حرفش را به پایان برساند و چیزی را که از دیگران می‌پرسند ، پاسخ ندهد.

- لغت : آدمی : انسان / حکایت : قصّه و داستان / واقف : آگاه ، باخبر / وقوف : آگاهی / اظهار : آشکار و بیان / اتمام : پایان

توجه : واقف و وقوف ، هم خانواده هستند.

- اگر سؤال از جماعتی کنند که او داخل آن جماعت بود ، بر ایشان سبقت ننماید و اگر کسی به جواب مشغول شود او بر بهتر جوابی از آن قادر بود ، صبر کند تا آن سخن ، تمام شود ، پس جواب خود بگوید بر وجهی که در متقدّم طعن نکند.
- معنی : اگر از گروهی ، پرسشی شود که او هم در میان آن‌هاست ، در جواب دادن بر دیگران ، پیشی نگیرد و اگر کسی مشغول جواب دادن باشد و او قادر است که بهتر جواب دهد باید صبر کند تا حرف و جواب آن شخص تمام شود ، سپس جواب خود را به گونه ای بگوید که شخص قبلی ، مورد تحقیر و نکوهش قرار نگیرد.

- لغت : جماعت : گروه / سبقت : پیشی گرفتن / بر وجهی : به گونه ای ، به صورتی / متقدّم : پیشین ، قبلی / طعن : سرزنش ، نکوهش

- در محاوراتی که به حضور او میان دو کس رود ، خوض ننماید و اگر از او پوشیده دارند ، استراق سمع نکنند و تا او را با خود در آن مشارکت ندهند ، مداخلت نکند.
- معنی : به گفت و گو هایی که در حضور او بین دو نفر انجام می‌گیرد ، دقّت و فکر نکند و اگر آن‌ها ، سخنشان را از او مخفی می‌کنند ، دزدیده گوش نکند و تا وقتی که او را در گفت و گوی خود ، شرکت ندادند ، دخالت نکند.

- لغت : محاورت : ج محاوره ، گفت‌وگوها ، گفتارها / خوض نمودن : در امری اندیشیدن ، به عمق و ژرفای چیزی فکر کردن / استراق سمع : پنهانی گوش کردن ، دزدیده گوش کردن / مشارکت : شرکت دادن .

0

فارسی نهم ، درس هفتم  

1-لغات درس : حکیم : خردمند                     فرزانه : خردمند و دانا              ژرف : عمیق

مشخصه : ویژگی           ظریف : دقیق             طعن : سرزنش                     لعن : لعنت

هجو : سرزنش کردن      رهنمود : پیشنهاد         احزان : جمع حُزن ، اندوه ها      شوریده : آشفته

سامان : آرام و قرار         مراد : آرزو ، هدف        هان: آگاه باش                       واقف : آگاه

فنا: نابودی                  بنیاد : اساس              بس : بسیار                          بعید : دور       

کان : مخفف که آن        کنج : گوشه               خلوت : تنهایی                      وِرد : ذکر و دعای زیر لب

معنای بیت ها :

بیت یک : یوسف گم شده به کنعان باز می گردد ، ناراحت نباش ، این سرای غم زده دوباره با صفا و شاد می شود .

بیت دو: ای دل اندوهگین نگران نباش ، حال و روزت خوب می شود و افکار پریشان و آشفته ات به سامان می شود .دل بد مکن :کنایه از ناامید نباش

بیت سه : روزگار اگر چند روز بر مراد ما نرفت ، دائماً حالت روزگار یکسان نیست ، ناراحت نباش // دور گردون : کنایه از روزگار // بر مراد نرفت : کنایه از مطابق میل نبود

بیت چهار : بیدار باش و نا امید نشو ؛ زیرا در پشت پردۀ تقدیر ، بازی هایی در جریان می باشد که ممکن است به سود تو باشد بنابرین جای غصه خوردن نیست .

بیت پنج : ای دل ، اگر فنا همچون سیلابی اساس هستی را نابود سازد ، تو غمگین و ناراحت نباش زیرا کشتی بان تو نوح می باشد و تو را از توفان نجات می دهد . آرایه ها : ای دل : تشخیص // بنیاد هستی برکند : کنایه از نابود کند // سیل فنا : تشبیه // اشاره به داستان نوح : تلمیح // نوح ، کشتیبان و توفان : مراعات نظیر

بیت شش: در بیابان اگر به شوق کعبه راه می روی ، اگر سختی های راه همچون خار مغیلان تو را اذیت کرد ناراحت نباش . // خار مغیلان : کنایه از سختی // سرزنش : کنایه از آزار و اذیت // سرزنش خار مغیلان : تشخیص

بیت هفت : گر چه منزل بسیار خطرناک و مقصد بسیار دور است ، هیچ راهی نیست که پایان نداشته باشد.

بیت هشت : ای حافظ، تا در گوشۀ عبادت و خلوت خود در شب هایی تیره و تاریک به ذکر پروردگار و خواندن قرآن سرگرم هستی غصه و غم به دل راه مده // کنج فقر : تشخیص // تار و تا : جناس

سؤالات درس :

الف ) معنی شعر :  1- غواص اگر اندیشه کند کام نهنگ     هرگز نکند درّ گرانمایه به چنگ

2-هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب         باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور

3-هیچ راهی نیست کان را نیست پایان ، غم مخور

ب) معنی لغات  2- معنای لغات خواسته شده را بنویسید

الف- عزیز مصر به رغم برادران غیور   ز قعر چاه بر آمد به اوج ماه رسید

ب- هان مشو نومید چون واقف نه ای از سرّ غیب // فرزانه/ ژرف/ طعن/ طنز/ احزان / گردون/ هجو/ مغیلان / تخلص